عنوان مجموعه اشعار : فغان
شاعر : مهرداد سربندی
عنوان شعر اول : لیلای من
لیلای من، لیلای خوب و مهربانم
زیباترین روح خدا در عمق جانم
دنیای من با تو بهار خرمی داشت
بعد از تو دیگر شد بهارانم خزانم
یادش بخیر آن روزگار با تو بودن
رقصیدن ماهی به دریا را ستودن
شب ها کنار ساحل دریا نشستن
در گوش دریا قصه ماهی سرودن
بعد از تو در باغ دلم غم زد جوانه
دریایی از غم ماند و زخم جاودانه
هر شب صدای ناله می آید ز دریا
ترسم کشد آتش از این دریا زبانه
لیلا نبودی و نمی دانی چه ها شد
آن دم که موج لغزش آدم بپا شد
بر هفت دریا هشت پایی ناخدا شد
با ماهیان، طوفان دریا همصدا شد
آدم که از احوال دریا با خبر گشت
ابلیس پیگیر رگ خواب بشرگشت
اندیشه انسان و شیطان در تقارب
تقریب این افکار آغاز خطر گشت
تا چشم واکردم خدای تازه دیدم
یک بتکده بت های پرآوازه دیدم
بر صورتک های نماد هشت پایایی
لبخند شیرین از فریب تازه دیدم
مرغان ماهی خوار دریای گل آلود
پروازشان با قصد صید ماهیان بود
برخط ساحل ماهیان تشنه بی آب
بر قلب دریا زخم و درد تازه افزود
در سال های درد و اندوه و سیاهی
شبنامه ها شد قصة تلخ دو ماهی
شب ماند و ماهی ها به قلاب شبانه
کشتند عاشق را به جرم بی گناهی
آنها که بر دریادلی دل داده بودند
در نسل ماهیها دو یار ساده بودند
با تور تکفیری به رنگ مخمل سبز
در تُنگ تَنگ خانگی افتاده بودند
لیلا، بساط ماهیان را تخته کردند
دریا دلی را با وقاحت اخته کردند
نسل خرد ورزی میان ماهیان بود
خون خرد را بی مهابا لخته کردند
آری عزیزم در چنین آشفته بازار
ماهی میان چنگ ماهی خوار قدار
دریا خروشان از غم و اندوه بسیار
شیطان و آدم در تبادل های افکار
دیدم که پیمان بشر از یاد ما رفت
تحسین مرز پر گهر از یاد ما رفت
معنای و مفهوم ظفر از یاد ما رفت
دلشوره های منتَظَر از یاد ما رفت
عنوان شعر دوم : نان فقر
صبح شرجی شُر شُر شور عرق
چشم ها می سوزد از زور عرق
چفیه و دشداشه در خُور عرق
دست و پایش زخم ناجور عرق
مردی از مردان مرد روز جنگ
با دلی لبریز درد و دست تنگ
سلّه خارک به دوش و پای لنگ
می رود بازار، نان آرد به چنگ
جای پنجاه نخل بی سر یکنفر
زنده است و میدهد گاهی ثمر
نخل های مانده بی سر، بی اثر
سرنوشت تلخ خود را نوحه گر
ظهر مردادی و گرما بی حساب
از حرارت چفیه بر رویش نقاب
حال مرد و کار و بازارش خراب
بر لب خشکیده اش رویای آب
تیغ ناخن گیر و جنگ با نهنگ
دست و پا بسته مصاف با پلنگ
با تن زخمی به زیر تخته سنگ
نان فقر اینگونه میآید به چنگ
پیر مرد آشفته حال و بی رمق
خارک و بازار و دخل تق و لق
از شب بی شام و تکراری دمق
ای خدا پس کی بگردانی ورق
عنوان شعر سوم : خدا کو؟
تا چند كنم ناله كه واي خدا كو؟
بر زخم دل مردم بيچاره دوا كو؟
صد بار شنيديم نخور غصه امروز
فردات شود كام روا ، كام روا كو ؟
يسري نشنيديم مع العسر درآيد
مصداق چنين آيه و گفتارخدا كو ؟
شرمنده شده مرغك ميزان عدالت
از ناله مظلوم كه مي گفت قضا كو ؟
گفتند كه در خدمت خلقيم، نبودند
جز دزد پليدي كه زند نعره طلا كو ؟
دستي بسرسفرة بي نان كشيدند
تسبیح بگرداننده و گفتند گدا كو ؟
يارب خبري نيست از انصاف و مروت
انصاف بده ، زاهد بي رنگ و ريا كو ؟
دلواپس خويشند خدايان زميني
بيهوده زنند لاف كه ايمان شما كو ؟
صد سكه ز يك سكة مقروض ستانند
چون گرد هم آيند، بگويند ربا كو ؟
آزاده بر اين خاك كسي را نشناسم
چون شير زند نعره كه حق فقرا كو ؟
یارب ترک بغض من از سردی دلهاست
یک دل که شود یک دله با آل عبا کو ؟
شد دشت شقايق همه ويران ستوران
آن دل كه بر اين ظلم زند وااصفا كو ؟
مرغان سحر را چه مگر آمده بر سر
برنعش گل لاله، يكي نوحه سرا كو ؟
آنان كه ذبيح اله عشق اند، شهيدند
اينان كه شدند وارث خون شهدا كو ؟
يارب تو بفرما كه به هرلحظه بصيري
پايان شب خوف بشر، صبح رجا كو؟
گفتي كه بخوانيد مرا در همه احوال
خوانديم ، جوابم بده ، تأثير دعا كو ؟
ظالم كه همان ظالم و برپاست بنايش
تغيير در اين جايگه جور و جفا كو ؟
ياد آر از آن كعبه و آن حملة فيلان
گفتند خداوند چنین بیت و بنا کو ؟
تا ابرهه آمد بسوي خانه ات آن روز
آشفته شدي، داد زدي لشكر ما كو؟
مرغان تو با سنگ شكستند سر او
تا او نزند نعره در اين خانه خدا كو؟
امروز اگر سوريه ويرانة ظلم است
يك مرغ ز مرغان تو بر بام هوا كو؟
جولان شده جولانگه گرگان یهودی
جز ناله مظلوم در این عرصه نوا کو؟
صنعا ندهد باج به سلطان سعودی
آهی که یمن را کند از ظلم رها کو؟
در جنس بشر نیست اگر یار ضعیفان
پس برق اشداي تو در ارض و سما كو؟
شامات در آتش شد و عالم به نظاره
تيغي كه زند بر رگ اسلاف زنا كو ؟
تف بر سلف آن سلفي هاي ستمكار
بر فرق سرداعشيان سنگ بلا كو ؟
در غزه اگر خون خدا ريخته بر خاك
برجادوي صهيون يد بيضا و عصا كو ؟
برخاست اگر طالب بيداد به بغداد
برخواسته اش مشت گره كرده ما كو ؟
يارب تو كه داري به دلت داغ محرم
آن منتقم خون تو در كرب و بلا كو؟
برظلم يزيدان چه نشستي به تماشا
پس تيغ تو بر گردن هذا و كذا كو ؟
ناموس خدا نيست مگر زينب كبري
عباس دگر حامي این بنت هدا کو ؟
گفتي كه زمين در تب بيداد بسوزد
بيداد شد و سوخت، بفرما كه شفا كو ؟
چند صد ميليون است يتيمان برهنه
بر اين همه درمانده امام ضعفا كو ؟
كي رو شود آن وعدة موعود ، خدايا
آن منجي عالم كه كند صلح به پا كو ؟
اين آمدنش حوصله خواهد كه نداريم
ما را به چنين حوصله و صبر بقا كو؟
يا پرده بگير از رخ آن ماه درخشان
يا سخت نكن صبر و نگو صبر شما كو؟
الوعده وفا ، وقت وفا كردن عهد است
حاشا به وفايت ، بر اين وعده ، وفا كو ؟
ترسم كه اگر وعده به تأخير در افتد
چون من همه گويند كه واي خدا كو؟
عاشق كه همي ناله كند واي خدا كو ؟
يا رب تو بفرما در اين جمله خطا كو ؟
دیدگاهتان را بنویسید