اشک های قیمتی اَشک های قِیمَتی
یادِت میاد عزیزم
وقتی مُحَرَّم رسید
با بچه های هیأت
با هم یه موکِب زدید
دلِ شما به عشقِ
امامْ حُسینْ(ع) می تَپید
حاضِر بودید این عشق و
به کُلِ دُنیا نَدید
اون روز رو یادِتون هست ؟
تو دَسته زَنجیر زَدید
حُسینْ ، حُسینِتون رو
حَضرتِ زهرا (س) شنید
گریه هاتون رو از دِلْ
خدایِ مهربونْ دید
اَشکِ شما رو آقا
از روی گونَتون چید
با اِحترامْ اونا رو
میونِ گُلها پیچید
گُذاشتِشون تا وقتی
که روزِ مَحشَر رسید
روزِ حسابْ کتاب و
دِلهُره های شدید
اَشکاتون و شبیهِ
اَلماس و نورِ خورشید
تَقدیمِتون کُنه تا
شما بِشید رو سفید
آره عزیزِ جونَم
خدا به ما ها بخشید
لیاقَتِ گریَه رو
بَرا حُسینِ (ع) شهید
دُعا کُنید همیشه
و تو دُعا تون بِگید
خدایا اون روز نَیاد
که از حُسین (ع) دور بِشید
شاعر : علیرضا قاسمی
دیدگاهتان را بنویسید