عنوان مجموعه اشعار : هیچ
شاعر : فاطمه یوسفی
عنوان شعر اول : – انتظارِ آبی.
قلمم جاری ، از رنج دل و غمها شد.
اشکی از چشم چکید و غزلم پیدا شد.
روزگار فرجت کی برسد ؟ ای جانا!
در نبود تو فقط قسمت ما غم ها شد.
تو همانی که سخن های مرا میفهمی.
در وجودی که تو هستی دل او شیدا شد.
یار ما سید و مولایِ جهانی ای عشق!
در هوای تو نفس ها پُرِ از گرما شد . .
می شود زود بیایی که سیاهیِ زمان
بشود گم و بگویم که جهان زیبا شد؟
دیر گاهیست که غم خیمه زده بر جانم.
چه کنم؟ باز دوباره که دلم تنها شد . .
مرهمِ درد منی ، بی تو هوایم ابریست.
پس بیا چون که بدون تو دلم صحرا شد.
– هیچ
عنوان شعر دوم : – دختر جا مانده.
ای که بین الحرمین تو تماشا دارد .
دل جا مانده ی من میل تولا دارد .
می شود گوشه نگاهی به دل ما بکنی؟
این گدای تو ، برای تو سخن ها دارد . .
می شود من بشوم دختر بد خلق شما؟
به خدا جان و دلم عشق تمنا دارد .
ای حسینم به فدایت بشود هستیِ من .
که فدای تو شدن حس تسلا دارد!
کاش روزی بتوانم برسم تا حرمت . .
راستی خانه ات ای عشق مرا جا دارد؟
– هیچ
عنوان شعر سوم : دلِ خدایی.
بی خیالش کوه غم را ، بی خیالِ غصه ها
پر بزن در آسمان ها ، در فرای قصه ها . .
گر بدانی در جهان باقی نمی ماند غمی
می گذاری پر شود از خنده قلبت ، آدمی
تا خدا را در دلت داری ، نباشد در وجود
غصه هایی از رسن ، از آه و ناله های زود . .
پس دوباره باز کن تنهایی ات رو به خدا
تا که اینجا در زمان ها غم شود از تو جدا
– هیچ
دیدگاهتان را بنویسید