آنچه شهبانو فرح پهلوی فراموش کرد با خودش از ایران ببرد و امروز حسرتشان را می‌‌خورد



رضا درخانه‌ای جداگانه در میان باغ کاخ زندگی میکرد،کرکره های خانه ازچندماه پیش که به سفر رفته بود بسته مانده بود.همه لباس های کودکی اوکه باعلاقه حفظ کرده بودم،نوارهای نخستین کلماتی که به زبان آورده بودوتصویرنخستین قدم هایش،آلبوم های عکس وهمه یادگاری هایش درآن خانه نگهداری می‌شد.من حتی به فکرم نرسیدکه درباره این اشیا ازاو سوال کنم.امروزچقدر دلم میخواست این گنجینه ها راباخودهمراه اورده بودم.صبح آخرین روزاقامتمان درایران به پایان می رسیدوشاهنشاه هنوز در دفترکارش بود.دقیقه به دقیقه جودرون کاخ سنگینتر میشدومن پریشانی را درنگاه مردان و زنانی که مسن ترین هایشان از جمله خدمتگزاران رضاشاه بودندوبرخی ازآنهابیست سال پیش شاهدازدواج ما بودندحس میکردم.
خاطرات تلخ شهبانو فرح پهلوی از آخرین روز حضورشان در ایران از کتاب کهن دیارا

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *