اثر انگشت یگانه ی شاعری

عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : حسین چمن سرا

عنوان شعر اول : .
گیرم سپاهِ ارض و سما را سپهبُدی
ما پَشّه‌مشّه‌ایم و گرفتم تو هدهدی؛

دهرِ دچارباره، دچارَت‌ می‌آورد،
چندان به دیگری، که نمی‌مانَدَت “خود”ی

ای دیگریِّ من! به تو هم نوبه می‌رسد؛
تا آسیابِ چرخ، ندارد برون‌شدی

من هم که لافِ عقل و غنا می‌زدم، شبی،
دیدم تو را به راهی و خواندم تشهدی

ای آنکه خُلقیات تو از خَلق، مختلف!
– گهگاه اگرچه پیش می‌آید تَوارُدی-

میترسم این غرور، گزندی رسانَدَت
تا از گزند، دور بمانی، تفقّدی،

با من کن و به کن‌فیکون‌هات دل مبند!
عهدِ سپنج را چه به وَقْع و تعهدی؟

با من تفقّدی کن و جان مرا بخواه
ای که سپاه ارض و سما را سپهبدی!

عنوان شعر دوم : .
…آه! آری برادر خوبم
خوب می‌دانمت چه سود اما
خوب می‌دانی و چه باید گفت
از تفاهم چه صرفه‌ای ما را

آه می‌دانمت برادرجان
هردو واماندگانِ یک بندیم
هردو درماندگانِ یک تاریخ
هردو جان می‌کَنیم و می‌کَندیم

هردُوان‌ داغدار آزادی
هردومان را به یوغ و زین بستند
هردُوان رنجه، هردومان معزول
هردومان شیر، هردُوان هم‌بند

ما دوتا محرمان زخم همیم
مرهمی نیست محرمش باشیم
ما دوتا مرگ‌های نامیرا
ما دو یادش‌بخیر و ای‌کاشیم

درد هستی کشیده‌ایم و مباد
دردِهستی‌کشیده‌ای چون ما
به صلای عدم، بلی گفته‌ست
خیرِ دنیا ندیده‌ای چون ما

آری آری برادر خوبم
خوب می‌دانم و چه باید گفت؟
خوب می‌دانی و دلم خون است
آهِ بی‌جانم و چه باید گفت…

آه میگفتی ای عزیزترین
وسط صحبتت پریدم باز
جانم آرامگاه یأس تو باد
گوش جانم تو راست ای همراز…

عنوان شعر سوم : .
شما که از همه جنبندگان شفیق‌تری
درست نیست که با من به قهر و کین باشی
شما که خوب‌تر از خوب‌بودنی، خوب است،
که با معاشر خود خوب‌تر از این باشی

عزیز من به تو این کارها نمی‌آید
که رو تُرُش کنی و آن لب زرشکی را،
به قهر، غنچه نماییّ و تا دهی حرصم،
به چهره سوق دهی گیسوان مشکی را

شما که واضع آن خیر و صلحِ عالم‌گیر!
چگونه عاری‌ام از مهرِ خویش می‌خواهی
بگو برای چه این عاشق فلک‌زده را
به چوب قهر، فلک‌خورده بیش می‌خواهی

مخواه خانمِ طناز ناز من! دِ مخواه!
مخواه ملعبه‌ی روزگار غدّارم
شکست‌خورده‌ی تقدیر پیر مپسندم
به‌گل‌نشسته‌ی گردون پست مگذارم

به خود بیا و طلوعی به چشم من بنگر
غریوخانه‌ی خون‌در‌کنارِ العطش است
هلا خدیوه‌ی از غمزه ناوک‌اندازم!
شکار شرزه‌ات اینک شکارِ العطش است

عزیز من چقَدَر قهر می‌کنی آخر؟
چقدر پیر شوم من؟ نهایتی دارد!
هلا که عمر من و انتظار مختصر است!
بلی! زمانه‌‌ی ناکث سیاستی دارد

بزن کنار دوزلف از دو‌گونه‌ات ماه‌م!
بزن کنار و لب غنچه‌فام گرمت را
به رمزِ آشتی از بوسه‌ام مگیران و
در آتشِ عطشِ من، بسوز شرمت را

تن تو را بلدم؛ از خودت بلدتر هم!
عنایتی چه شود با کمین بفرمایی؟
درآ به آغوشم تا به هوش آغوشم
سه‌صد درود و دوصد آفرین بفرمایی

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *