از صورت‌افتاده

عنوان مجموعه اشعار : بوستان شعر
شاعر : علی باقری

عنوان شعر اول : ازدواج
بسم الله الرحمن الرحیم

به یاد آوردم آن دوران خوش را
که رفتم خواستگاری بعد شامی

پدر٬ مادر٬ تنی چند از فوامیل
مرا بودند آن شب یاری و حامی

گل و شیرینی و لبخند و شادی
شدند ردّ و بدل با احترامی

پدر از جانب ما شد مقدم
پس از احوال پرسی و سلامی

برای خود جوانم را تقبل
بفرمائید از بهر غلامی

سپس بابای دختر خواست از من
تو هم صحبت بفرما ای گرامی

بگفتم مدرک من هست دیپلم
به کسب و کار دارم اهتمامی

بسازم خانه ای خوب ان شاالله
زپول خویشتن همراه وامی

بر آن مجلس پس از آن گفتگوها
شد این حرف پدر خانم ختامی

جواب از ما ولی خواهیم مهلت
برای مشورت یا استعلامی

گذشت از آن وقایع چند روزی
نه اخباری رسید و نه پیامی

به محراب دعا گفتم به معبود
خدایا تو بزرگی با مرا می

بده از لطف و احسان بار الها
دل مجروح من را التیامی

دعایم را اجابت کرد رحمان
جواب مثبت آمد با سلامی

پس از چندی به من گفت آشنایی
بگویم خیرخواهانه کلامی

گرفتاری کنون با زن گرفتن
اسیر و مبتلا همچون عوامی

مجرد هستم و آزاد و خوشبخت
به غیر از خود ندارم التزامی

به او گفتم که از سنت نکاح است
نمی فهمی تو چون نادان و خامی

اگر پیش از تو هم بود این تفکر
نبودی تا که خوش باشی به کامی

به آرامش رسی با زن گرفتن
بدون زن معذب صبح و شامی

در این اوضاع دشوار زمانه
فراوان گشته هر جا صید و دامی

کلیپ نا بهنجار و تصاویر
پیاپی می رسد از تل گرامی

درخت سبز و پر محصول ایمان
بسوزد در پی کار حرامی

تاهل را گزینش کن تو ای دوست
که خوشبختی چنین یابد دوامی

خدا یاری دهد از لطف و احسان
توکل کن برو تو چند گامی

عنوان شعر دوم : الهی باش
بسم اللّه الرّحمن‌الرّحیم

بنده ای را گر بِرنجانی الهی نیستی
از یتیمان رو بگردانی الهی نیستی

بر‌فقیر مستحق هر گاه آید نزد تو
گر نبخشی از کَرَم نانی الهی نیستی

جان و مال و هر چه داریم از خداوند است اگر
منکرِ الطاف رحمانی الهی نیستی

آدمی را سعی باید در پیِ رزقِ حلال
زیرِ میزی گر که بستانی الهی نیستی

عمر ارزشمند خود را مغتنم بشمار اگر
بگذرانی با هوسرانی الهی نیستی

گاه طغیان می کند شهوت میافتی در گناه
گر نرنجی از پشیمانی الهی نیستی

طبق آیان خدا مولا علی جان‌نبی ست
گر علی را حق نمی دانی الهی نیستی

عنوان شعر سوم : هشدار به دشمن(طنز)
ای دشمن نادان که کنی عیب تراشی
از متن جدا گشتی و رفتی به حواشی

اندر نظَرم ریز تر از دانه ی ماشی
هشدار که آرامشِ ما را نخَراشی

شیریم و دلیریم . نترسیم زِ دشمن
در صنفِ دلیران تویِ روباه نباشی

در جنگ اگر پا بگذاری زِ حماقت
مغز تو شود کمتر از آنی متلاشی

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *