از هوش میروم – علیرضا قربانی



معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی
معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی
که موهای خیس‌ات را خدایان بر سینه ‌ام
می‌ریزند و مرا خواب می‌کنند
یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب می‌بَرَدَم
معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی ، هنگامۀ منی
نَحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو
نگاهِ گلوگاهِ پنهانیِ منی
می‌خوانم می‌خوانم می‌خوانم تو خواندنِ منی
باران که می‌وزد سوی چشمانم
باران که می‌وزد باران که می‌وزد
تو شانه بزن! باران که می…
یک لحظه من خودم را گم می‌کنم نمی‌بینمَم
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟
من نیستم که ببینم، نمی‌بیننمَم
معشوق جان به بهار آغشتۀ منی ، هنگامۀ منی
نَحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو نگاهِ گلوگاهِ پنهانیِ منی
ببین! ببین تو مرا تا ته ببین زیرا اگر
تو مرا نبینی من هم نمی‌بینمم
اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمی‌خوابانمم
نمی‌بینمم تو شانه بزن
من هیچگاه نمی‌خوابم از هوش می‌روم
دیروز رفته بودم امروز هم از هوش می‌روم

1/5 – (1 امتیاز)
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *