عنوان مجموعه اشعار : تو می‌دانی چرا
شاعر : ابوالفضل صوفی
عنوان شعر اول : دست لطیف
دست لطیف یار من وقت نواز کردن است
حالت قلب من کنون سوز و گداز کردن است
آن لب به سرخ مست اگرآب و گلاب میدهد
این دل تشنه کام من مست نیاز کردن است
تر چون نمی کنی لبم آب به دست من بریز
ای بت خوش نگار من وقت نماز کردن است
بوسه ز دور دادنت درد مرا دوا نشد
این حقیقت است این کار مجاز کردن است
این من بی قرار گر عاشق وصل گشته ام
یار پریچه رو چرا عاشق ناز کردن است
عنوان شعر دوم : من چرا فرهادم
من که در آرامش حاصل فریادم
حق اگرشیرین است من چرا فرهادم
آسمان آبی بود، قرص خورشید زرین
ناگهان سست شدم ناگهان افتادم
روشنایی خوب است لیک بهتر شدنش
نه غمی در دل هست و نه حتی شادم
بی تفاوت شده ام راز من بی رازی است
ای حقیقت هشدار سخت بی بنیادم
مرگ در آغوشم بر لبانم لبهاش
عشوه گر فرماید جان ز تن آزادم
ترس را ترس منم دردمند دردم
من فقط هستم کاش،نیستی بربادم
ساقی دَرد مریز،جام من لبریز است
دیگرم رفت از هوش هر چه دادی یادم
دیدگاهتان را بنویسید