بزمِ«اِیّاکَ نَسْتَعِین»

بود قلبش«تَجَلّی‌آباد»از، فرطِ عشقش به ذاتِ حقّ احمد
ماجرا، ماجرایِ بِکری بود، در حرا اعتکافِ نابی داشت
بوده‌ است از ازل بلاتردید، طینتش چون که «جَنَّةُ الْمَأْوَیٰ»
عشق در قلبش آتشین جوشید، کعبه‌ زان پس طوافِ نابی داشت
عزمِ«اِیّاکَ نَعْبُد»ی چون در بزمِ«اِیّاکَ نَسْتَعِین» رو شد
@@@@@
خلعتش بود چون«أَلَمْ نَشْرَحْ» قلبش آکنده از خدا گردید
غیر از او نورِ دیگری کی در،«سِدْرَ‌ةُ‌الْمُنتَهَیٰ» درخشیده‌ست؟
او که وقتی که بی‌گمان آدم، طینتش نم در آب و گِل می‌خورد
مصطفی بود از آن جهت یکریز، در سرشتش صفا درخشیده‌ست
بود قلبش«تَجَلّی‌آباد» از، فرطِ عشقش به ذاتِ حقّ احمد
@@@@@
در بساطی پُر ابتهاج از عشق، «عقلِ کُل» میهمان بزمش بود
بِسمِل ابلیس می‌شد از بس در، جان او شطّ‌ِ نور می‌جوشید
مات بر نطعِ عشق او عیسی، بود پا بر رکاب حیرانی
عشقِ حق در دلش تبلور داشت، جامِ نوری طهور می‌نوشید
ماجرا، ماجرایِ بکری بود، در حرا اعتکافِ نابی داشت
@@@@@
بر سرش از ازل خدا کرده‌ست، جلوه‌گر تاجِ کبریائی را
دیده چشمش چه«قَابِ قَوسَین»ی؟ «فِی مَقامِِ اَمِین» امین رخشید
خیلِ پیغمبران مرسَل را، «خاتم الأنبیاء»سرآمد شد
حلقه‌یِ محفلِ سفیران را، گوهرِ شاهوارِ دین رخشید
بوده‌ است از ازل بلاتردید، طینتش چون که«جَنَّةُ الْمَأْوَیٰ»
@@@@@
داشت از بس سرشتِ نوراندود، از جبینش سپیده ساطع شد
بی‌گمان لحظه لحظه دُرد آشام، نشئه از جامِ«لِى مَعَ الله» بود
گلشن‌آراییِ جمالش را، خورد حسرت فرشته بی‌تردید
قلبش آیینه‌ای که سرشار از، حَظّ‌ِ فرجامِ«لِى مَعَ الله»بود
《عشق در قلبش آتشین جوشید، کعبه زان پس طوافِ نابی داشت》
@@@@@
سوسن آسا دلال و غنجی داشت، آینه جذبه‌یِ نگاهش را
عِطرِ او هر کجا پرافشان گشت، سور در شطّ‌ِ نور جاری بود
بی‌محابا ملائکه کردند، توتیا گرد و خاکِ راهش را
قبض و بسطش شگرف بی‌همتا، در سلوکش شعور جاری بود
عزمِ«اِیّاکَ نَعْبُد»ی چون در بزمِ«اِیّاکَ نَسْتَعِین» رو شد
 
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *