تجربه‌گرایی در هنر

عنوان مجموعه اشعار : تو می‌دانی چرا
شاعر : ابوالفضل صوفی

عنوان شعر اول : یک لحظه
بیا برگرد و بنگر بر من بیچاره مضطر
بیا بنشین
مرو
گاهی نگه کن پشت سر را هم
اگر قصد تو آزار است
بدان جان مرا بگرفتی و دل بر فنا دادی
هنوزم جان جانانی
اگر در آخرین لحظه نگه را بر‌نگردانی،
خودت دانی.
نگاهت آتشین است و پر‌ آرامش
در این ضد و نقیضت آتشم زن
می‌کنم خواهش
دو چشمم در فراقت بی‌نگاهت کور می‌گردد
که من یعقوب‌وش در دوری‌ات بیمار بیمارم
الا ای چشم پر از آتش
بسوزم تا ز عشق تو برایم من چنان سیمرغ در افسانه های مخفی قلبت
الا ای درد تو سنگین
نگاهی کن بر این مسکین
فقط یک لحظه می خواهم
فقط یک لحظه
یک لحظه…

عنوان شعر دوم : ابر سیاه
از ابر سیاه بگو
از دریچه‌ای که به روی دشت تاریکی باز می‌شود
از قلقلک اضطراب
از نیشگون تردید
از سرمای آه و سنگینی بغض
ترس را سوار می‌شوم
و در انبوه حیرت
چشمک مرگ را از دور می‌بینم
شاید این بار بره ناز و کوچک آرامش
قربانی خداوندگار حقیقت باشد
دیگر نمی خواهم گریه کنم
می خواهم خود گریه باشم

عنوان شعر سوم : فرجام
فرجام،مرگ
جریان زندگانی بی‌انسجام ، درد
مبهوت عشوه گل سرخم که می‌شکفت
دیوانه‌‌ی سکوت قفس‌ پیش بلبلم
ابهام درک می‌شود هر چند خالی است
احساس گم می‌شود از پشت پنجره
آغاز می‌شود هیجان ستاره‌ها
بغض عمیق جمعه تنگ غروب محض
آن لحظه‌ای که تاب و توان ناله می‌زند
آن لحظه‌ای که آینه‌ها آشنا شدند
با انتها و مرز

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *