خودکامه‌گان

 
ما را به خواب کردند، در بستر هیاهو
آنان‌ که زخم خوردند، از تَرکشِ تکاپو
غارتگران شریکند، با شحنه‌های مزدور
خون می‌چکید در شهر، از دسته‌های چاقو
با فرصتی که دادند، بر دزدها همیشه
چیزی نمانده دیگر، از اَنگبین کندو
آنقدر غم دمیدند، در آسمان اینجا
تا شد تهی سرانجام، از گردش پرستو
گفتارشان فریب است، این داعیان بی‌دین
پیغمبری نمودند، خودکامه‌گان به جادو
آزاده مردها را، تحویل دار دادند
با زن ستیز کردند، آن هرزه‌های خود رو
چتر شرف ندارند بی‌جنبه‌های تاریخ
رد می‌شوند هرگاه، از آبشار گیسو
آیا تبِ تعصّب، کم می‌شود به‌زودی
تا کی حیات در رنج، با خرس‌های اَخمو ؟
 
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *