همسر خدا
ما بابا را “جواب دهنده” صدا زدیم. به نظر می رسید که او جواب هر سوالی را می دانست. مامان او را متهم کرد که فکر میکند بیشتر از خدا میداند، که خندهدار بود، زیرا پدرم آگنوستیک بود. او میگفت: «حدس میزنم که این باعث میشود من همسر خدا باشم. او حتی تا آنجا پیش رفت که یک پلاک روشویی «GDSWF» («همسر خدا») گرفت. هنگامی که او آن را دریافت کرد، هیچ معنای جایگزینی برای “GDSWF” مانند “همجنسگرا، مسلط، مجرد، سفید، زن” در نظر نگرفت. وقتی صدای بوق و امواج شروع شد، مامان خندید و با دست تکان داد و تنوع نوع بشر را جشن گرفت، درست مثل همسر خدا. – کارن آلبرز
موسیقی در ماشین، سپس تصادف
او در مورد من گفت: “تا زمانی که شروع به بازی سیاه کرد، او را دوست داشتم.” «بازیگری سیاه؟ او سیاه پوست است. روزهای قبل: من به جشن شکرگزاری دوستم پیوسته بودم. من و پسر عموی او فوراً با هم ارتباط برقرار کردیم و گفتگوهای عمیقی در مورد ای کامینگز، لنگستون هیوز، نیکی جیووانی داشتیم. او گفت: “کاش می توانستی با شاگردانم صحبت کنی.” بعداً با رانندگی به سمت یک نمایشنامه، بیگ شان را روی تکرار گذاشتم. ما با پنجره ها پایین آواز می خواندیم – در واقع جیغ می زدیم. روز بعد از دوستم در مورد پسر عمویش پرسیدم. وقتی فهمیدم او به گوش دادن به آهنگ رپ “بازیگری سیاه” فکر می کند، بهترین کار را برای ادامه کار تشخیص دادم. – داریان لین
جریان خاطرات
سرطان تو را دزدید، مامان، تقریباً دو دهه پیش. یا دیروز بود؟ در حال پیک نیک در کنار رودخانه، شاهد مبارزه یک پارو سوار در برابر جریان قوی هستم. شما نگران طولانی شدن سالاد سیب زمینی در زیر نور آفتاب خواهید بود. یادتان هست که بعدازظهرهای تابستان در رودخانه هوساتونیک شنا می کردم؟ شما از ساحل به دنبال آفتاب سوختگی و جریان های نامنظم بودید. حالا اینجا کسی نیست که سرم را بالای آب نگه دارد. با تماشای پارو سواری، تعجب میکنم که چرا کسی میخواهد آنقدر سخت بجنگد تا درست بماند. اما تو برای من چاره ای نگذاشتی – سینتیا گیلمور
بر فراز اقیانوس آرام
من مشغول تولید یک آگهی تبلیغاتی برگر کینگ بودم و با کارگردان ملاقات میکردم که باربارا وارد شد، زنی خیرهکننده و سیاهچشم که با صدایی قدرتمند درباره طراحی صحنهاش با کارگردان صحبت کرد. عجیب بود، وقتی او از اتاق بیرون رفت، دلم برایش تنگ شده بود، اگرچه حتی او را نمی شناختم. سالها بعد، در حالی که مشغول فیلمبرداری یونایتد ایرلاینز بودم، کارگردان از من خواست باربارا را استخدام کنم تا به تولید ما در سراسر جهان بپیوندد. جایی بر فراز اقیانوس آرام، همکاران ما در راه ما به ژاپن خواب بودند، من به ردیف باربارا برگشتم، در دامان او نشستم و او را محکم بوسیدم. – لیندسی اسکاچ
بیشتر داستان های کوچک عشق را در nytimes.com/modernlove. ارسال خود را در nytimes.com/tinylovestories.
چیزهای بیشتری از Modern Love می خواهید؟ تماشای سریال تلویزیونی; ثبت نام برای خبرنامه; یا به آن گوش دهید پادکست بر iTunes، Spotify یا گوگل پلی. ما همچنین سواگ در فروشگاه NYT و دو کتاب،عشق مدرن: داستان های واقعی عشق، از دست دادن، و رستگاری” و ”داستان های کوچک عاشقانه: داستان های واقعی عشق در 100 کلمه یا کمتر“
دیدگاهتان را بنویسید