در ابتدا تفنگ! در انتها پلنگ!

عنوان مجموعه اشعار : سکات
شاعر : ابوالفضل جبله

عنوان شعر اول : ….
گفت فرمانده: ” گوش کن سرباز
اسلحه واست عین ناموسه”
طفلکی جای همسرش حالا
نصف شب ها کِلاشو می بوسه

بس که بوسید آخر قصه
مرد سرباز داستان دق کرد
اسلحه اش هم خراب شد انگار
به گمونم کِلاشو عاشق کرد…

نسل ما نسل بوسه و گل بود
نسل ما رو زمونه پرپر کرد
مثل ماها که مهربان بودیم
جنگ هربار ما رو کمتر کرد

ما همه آدمیم البته
بعضیا رو زمان به هرز کشید
ما که در ابتدا یکی بودیم
بین ما کی یه باره مرز کشید ؟

پای این مرزهای خون آلود
کشته های زیادی افتاده است
جای بوسیدن و بغل کردن
دست ها روی ماشه آماده است

عنوان شعر دوم : ….
خشکاند نهال تشنه ی شادی را
یا سرو، همان نماد آزادی را
با آنکه درخت ها نگه داشته اند
با ریشه ی خویش خاک آبادی را

عنوان شعر سوم : ….
یک بچه فقط فاصله ام تا او بود
من بودم و بچه بود و تنها او بود
بوسیدم و گفتمش ببوسد او را
او واسط بوسه های من با او بود

با خود همه ی زرنگی ات را بردار
در ثانی قلب سنگی ات را بردار
این شهر شکار تا بخواهی دارد
آن کاپشن پلنگی ات را بردار

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *