ذوق نیمایی

عنوان مجموعه اشعار : ناله‌‌های مرغ مقلد
شاعر : محمد کیهانی

عنوان شعر اول : سوگوار شهر سنگی
شهر در تابوت سردش گیر کردست!
عاقبت این مرده‌ را
شاید عزاداری شود پیدا
گر چه گویی هیچ کس باور ندارد:
روزگاری دور …
نغمه‌ها می خواند لولی
در پناه سایهٔ این کوچه‌های پیر
در جوار چشمه‌های سرد
هم‌زبان با مرغکان شاد
شهر این آوارهٔ آوار بر خود
حال چیزی نیست
غیر مشتی سنگ
بر مزار مردگانی چند
من نمی‌دانم!
عزادار خودم باشم؟
یا عزاداری کنم بر مرده شهر خویش؟
از غم همسایه‌ام فریاد بردارم؟
یا غم این شهر بی فریاد؟!
کاشکی قدری دل ما روشنایی داشت
کاشکی این مرده را می‌شد …
وارثی باشد
یک‌ نفر ای‌کاش می‌آمد!
بر زبان بستهٔ این شهر می‌رقصید!
و تمام مردگان را
با تب اشعار روح انگیز می‌رقصاند!

عنوان شعر دوم : سحری هست؟
گذر نمی‌کند شب به رنج زندگان
سپیده‌ای نمی‌زند به شهر مردگان
درین جهنمی هوای داغ و پر بلا
بریده‌اند از زمین همه فرشتگان
چو عقده‌ای فرو تندیده در خودیم همه!
گشایشی نمی‌رسد به ما گرفتگان
چه خواب مبهمیست! تکه‌های زندگی‌ ما
که نارسیده ایم و می‌دویم بی امان
طلب نمی‌کنم سبو! که آب خواستن
زیاده‌ خواهیست در دیار تشنگان
فقط به من بگو که شب تمام می‌شود
فقط بگو به من ز رستخیز خفتگان

عنوان شعر سوم : سهم من از آن چهره
گر چه سهم من از آن چهره به جز دیدن نیست
هیچ صبحی چو سحرگاه رخت روشن نیست
عمری اندوه به یک لحظه نظر نیست محال!
که به یک بارقه صد بار شود خرمن نیست …
گفته بودم که تغزل نکنم، حاشا عهد!
سر این رشته درازست، خطا از من نیست!
دل من تنگ شرابیست که از عشق شکست
دل تو! آه که آن دل بجز از آهن نیست!
کاش صد عاشق دیوانه‌تر از من می‌بود
تا بدانند که نزد تو کسی ایمن نیست
آسمان ماه نمی‌داشت اگر داشت تو را
ماه را با تو سر جنگ درخشیدن نیست
من به این شعر تو را معجزه خواهم نامید
حیف که معجزه را فرصت فهمیدن نیست

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *