رهایی : خلاص العشق . حسين منزوي . حامد نكباي



بسم الله الرحمن الرحيم

شعر حسين منزوي
اداء حامد نِك باي

لا يعد العشق عشقاً
إذا اتسع لحمل غمّه صدر الرفيق المُعَزِّي

ولا يعد العشق عشقاً
إذا استطاع حمله الطبّال على قارعة السوق

إن العشق الذي أنشده
يكون خالصاً وحُراً من تلك الحال والهيئة

العشق الذي أنشده
مثل عشق الحلّاج لا تحمله إلا المشنقة !

كُن عاشقاً ، حتى يُحكى عنك :
“ألقى نفسه في بحر العشق و رحل”

لا يُقال عنك :
“كان خسيساً ، حملته السواقي”

ثمة شوكة
في هذه الأيام المعسولة الإسلوب

لكن سوق عشقنا
كسر شوكة الأيام وخطف رونق سوقها



آن نه عشق است که بتوان بر غمخوارش برد
یا توان طبل‌زنان بر سر بازارش برد

 
عشق می‌خواهم از آن‌سان که رهایی باشد
هم از آن عشق که منصور، سر دارش برد

عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
نه که گویند خسی بود که جوبارش برد

 

دلت ایثار کن آن‌سان که حقی با حقدار
نه که کالاش کنی، گویی طرارش برد

 

شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی
عشق بازاری ما رونق بازارش برد

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
که به عمری نتوان دست در آثارش برد

 

مرد میدانی اگر باشد از این جوهر ناب
کاری از پیش رود کارستان ک «آرش» برد

حسین منزوی

 

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *