در امتداد دیده ماه

دل را اگر به وسعتِ راهی زدم شبی
خطی دگر به رَدِ گناهی زدم شبی
در شکوه ی زمانه و در قحطِ بودنش
ناگفته ها به محضرِ چاهی زدم شبی
آنسوی آب رفت و دلم بیقرارِ اوست
آخر پلی به موجِ نگاهی زدم شبی
شرحِ فراق را به نهانخانه ی غمش
با ناله ی سه تار و سه گاهی زدم شبی
با دیدگانِ خیره به چشمانِ پُر زخون
آبی به شعله شعله ی آهی زدم شبی
تا در مُقام عشق، به اوجی ببینمش
رویی ز جان به پشت و پناهی زدم شبی
خوابیده بود و مرکبِ عشقم [1] کنار او
چنگی به تارِ موی سیاهی زدم شبی
گلهای سرخ بوسه ی نابی ز جنسِ نور
بر امتدادِ دیده ی ماهی زدم شبی
 
21 تیر 1402
پ. ن
متاسفانه این غزل را برای نمایش در بخش شعر روز گذاشته بودم و مجبور به حذف آن شدم.
جهت دخیره در سایت مجددا ارسال می گردد.
‌[1]. مرکبِ عشق به جان گویند چنانکه مرکب جان پیکر جرمی ست
معنی مصرع نخست :
او خوابیده بود و جانم در کنارش بود.
عشق راکب مرکب جانست اگرچه جان متصرف عالم ارکان است دل محل صفات عشق شود
عین‌القضات همدانی
21 تیر 1402
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *