عبور از ناهمواری‌های بیانی و زبانی

عنوان مجموعه اشعار : برای عشق
شاعر : حمیدرضا آب روان

عنوان شعر اول : چمدان
شده‌ای ماه درخشان که بتابی به جهانم
بزنی ریشه به قلبم بشوی روح و روانم

دل دیوانه دچارت شد و چون مرغ اسیری
زده‌ام سر به قفس تا که خودم را برهانم

شده‌ای همچو نفس، نبض و تپش‌ها، ضربانم
چه سوالی، من و دوری ز تو؟ هرگز نتوانم

همه شب فکر نمودم هدف از خلقت انسان
و در این مسئله جز عشق نیامد به زبانم

بِنِگر پای زمین خورده و تاول زده ‌ام را
برو ای عشق به دنبال خودت هی نکشانم

چه شود طعم خوشی هم بچشد این دل عاشق
بشود! آخرِ این قصّه اگر زنده بمانم

به سرم قصد سفر با تو ولی با چه امیدی؟
که به جز حسرت و غم هیچ ندارد چمدانم

به دلم مانده رسی از در و یک عمر بمانی
نرسیدی و به هر لحظه‌ی عمرم نگرانم

نشد اینجا که بگیرم به بغل ماه بلندم
بدهی کامِ مرا عالمِ دیگر به گمانم

حمید رضا آب‌روان

عنوان شعر دوم : انتظار
تو بیا تا که بپاشم گل رز بر سر راهت
چه شود باز ببینم تب چشمان سیاهت

نشدم محرم و در مذهب ما بوسه حرام‌است
تو ببوسم، همه بر گردن من بار گناهت

هر زمانی که زند چنگ به جانت غم و دردی
بغلم کن که شود شانه‌ی من پشت و پناهت

باز شالت ز سرت افتد و تنها تو بفهمی
به کجاها که دلم را ببرد چهره‌ی ماهت

همه شب خیره به چشمان توام تا که ببینم
کهکشانی که خدا ریخته در چشم سیاهت

هی صدایم بزنی، خیره شوم، هیچ نگویم
چه بگویم، بشوم محو تماشای نگاهت

حمیدرضا آب روان

عنوان شعر سوم : صدای تو
آرامشی دارد صدایت، غصّه‌ها را می‌بَرَد
همچون نسیمی می‌وزد من را به رویا می‌برد

با اینکه عمری بوده‌ام همسایه با شن‌زارها
مانند رودی می‌رسد با خود به دریا می‌برد

حمیدرضا آب روان

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *