غروب

عنوان مجموعه اشعار : دفتر یادداشت
شاعر : غزل غزل غزل

عنوان شعر اول : غروب
دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروب
از سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروب

بیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدم
از خود کجا گریزم از این حال بد غروب …

دستی که ساحلم نشده بند را برید
تن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروب

تا نسل های بعد خبردار می شوند
از درد من که می کشدش تا ابد غروب

از سر گذشت … موعد ویران شدن رسید
دریای غم به چشم و شکست است سد غروب …

دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و …
دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب …

الهام ملک محمدی

پاییز 1400

عنوان شعر دوم : مثل همیشه
اگر چه خوب شد اما پرش که مثل همیشه
و شوق بال زدن در سرش که مثل همیشه …

پرنده عادت پرواز را به یاد ندارد
هوا اسیر شب و از برش که مثل همیشه …

بی اعتماد به شاخه شده به فکر پریدن
و نیست جمع خودش ، خاطرش که مثل همیشه …

دریده وسعت تاریکی آسمان غمش را
وزیده باد به خاکسترش که مثل همیشه

ولی بلند ترین صخره انتخاب خوبی ست
گشوده پر به سقوط … آخرش ،، که مثل همیشه …

الهام ملک محمدی
تیرماه 1400

عنوان شعر سوم : پیراهن
تو مثل پیراهنی هستی که کودکانه دوستش دارم ولی حالا دیگر اندازه ام نیست
و ناباورانه سعی در پوشیدنش دارم

مثل پیراهنی که بسیار دوستش دارم ولی حالا لک انار برداشته و نمی پوشمش …
و دلم هم نمی آید دور بیندازمش

مثل پیراهن دوست داشتنی ام که روی بند رختی طوفان بردش
مثل پیراهن دوست داشتنی ام که ناگاه پاره شده و با تکه هایش آینه را پاک می کنم

مثل پیراهنی که پشت ویترین دلم را برده و توان خریدش را ندارم …
پیراهنی که در عکس یادگاری تنم هست
تو همینجوری دقیقا
ولی میدانی به تو فکر کردن اینگونه است که بین وسایل غیر قابل استفاده ات
یکباره پیراهنی را ببینی که بسیار دوستش داری و ذوق زده می پوشی اش نگاهی می اندازی …
ولی دوباره آن را از تنت در می آوری و سرجایش میگذاری …
چون تو را یاد تلخ ترین خاطره ات انداخته

الهام ملک محمدی

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *