غزل همچنان زنده و پوياست

عنوان مجموعه اشعار : قلم و غزل
شاعر : علی آهنی

عنوان شعر اول : غزل سرکش
قلم‌به‌دست می‌شوم، غزل فرار می‌کند
واژه به واژه رخ نهان پشت غبار می‌کند
قلم به صفحه رانده‌ام، سپاه واژه از پی‌اش
به بند وزن و قافیه مرا مهار می‌کند
کمان شعر چون کشم، لرزه به دستم افکند
به حیرت و گمان و شک مرا دچار می‌کند
فصل بهار چون که دل، هوای شعر تر کند
همچو خزان، شعر مرا زرد و نزار می‌کند
نسیم مهر چون وزد، شعرِ خزان هوس کنم
شعرِ شکوفه سر دهد، میلِ بهار می‌کند
چو از نگار دم زنم، چهره به من دژم کند
گمانم این ستیزه‌جو حسد به یار می‌کند
نخواهمش بخواندم، بخوانمش ابا کند
هزار و یک فسونگری بر این مدار می‌کند
دور جهان بجویمش، روی ز من نهان کند
شهر به شهر و کو به کو ترک دیار می‌کند
نفس‌زنان دوان‌دوان، کشد مرا به هر طرف
برای چند مصرعی، ببین چه کار می‌کند

عنوان شعر دوم : رهایی
چه شده باز قلم، میلِ دویدن داری؟
یا که این‌بار به سر، شورِ پریدن داری؟
ای بسا روز، بسا راز که در پرده بماند
گویی امروز سرِ پرده دریدن داری
سال‌ها رام و نجیبانه به‌دستم ماندی
شاید این‌نوبه دگر قصد رمیدن داری
دیگر امروز چو خواهی بروی، حرفی نیست
چو در این گام زدن، حسِّ رسیدن داری
پای تو بسته به دستِ منِ پابندِ سکون
بُگسل این بند اگر عزمِ رهیدن داری
این حصارِ خفقان را بگذار و بگریز
تو اگر در قدمت جان جهیدن داری
چوب سِحری تو اگر در کف ساحر باشی
به کف من چه به‌جز رنج کشیدن داری؟
باطل‌السّحری اگر در ید اهلش باشی
در ید موسی عمران تو چه دیدن داری!
به تو سوگند خدا خورده، زهی فخر و غرور
بشنو و پر بکش ار گوش شنیدن داری

عنوان شعر سوم : –

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *