فرم، فقط جنبه ای از مضمون است

عنوان مجموعه اشعار : شماره‌ی سیزده
شاعر : اکرم (الهه) هاشمی سجزئی

عنوان شعر اول : گل کوچیک
چند روزه که چشم سرخِ منم
مثل چشم‌ عروسکم بازه
تانک می‌یاد توی گل کوچیک
می‌خوره توپ توی دروازه

تور دروازه خونی‌یه مثل
تور روی سر عروسِ جنگ
رو لبش رُژ کشیده تو آینه
مرگ هم با رُژِ لبی خون‌رنگ

توی دست برادرم توپّه
توی جیبش یه عالمه تیله است
تو خشابش فشنگ داره جنگ
توی ذهنش یه عالمه حیله است

مرگ با جنگ، گرمِ گل کوچیک
پخش می‌شند تیله‌ها رو خاک
مثل سرهای زیر پای مرگ
تیله‌ها غلت می خورن چالاک

می‌خوره بمب خوشه‌ای تو حوض
ماهی‌یایی که مثل فوّاره
پخش می‌شند تو هوا و تاک
رو زمین خوشه خوشه می‌باره

وقت شب روی شیشه را بابا
باز با روزنامه پوشونده
پشت پلک شهید را مادر
با کف دست‌هاش خوابونده

عنوان شعر دوم : مادرم
و غنچه غنچه گل نشسته روی شال مادرم
و عطر روسریش باز برده هوش از سرم

زمین، زحل، عطاردست مهره‌های زیورش
به دور مرکز ستاره‌ای که هست مادرم

شبیه باغ‌چه پر از گل است باغ دامنش
چرا برای خانه‌مان گل از مغازه می‌خرم؟

شبیه آن پرنده‌ای که بسته روی سینه‌اش
از آشیانه‌ای که اوست، لحظه‌ای نمی‌پرم

و زخم کوچکی که روی دست آشنای اوست
شبیه زخم کاری و عمیق روی پیکرم

کنار هرم آتشین شعله‌های داغ هم
نمی‌رود هوای گرم دست‌هاش از سرم

ترانه‌ای برای من پر از صفا و شور نیست
که خوش‌ترین ترانه است حرف‌های مادرم

عنوان شعر سوم : جانماز

نشستم تا کشیدم پرده‌ها را
و با تسبیح خود یک انحنا را

کشیدم گنبدی در جانمازم
و با پولک نوشتم یا رضاع را

و با منجوق کنارش دوختم چند
ردیف زیکزاک از هشت‌ها را

به دیوار اتاقم تکیه کردم
تجسّم کردم آن صحن و سرا را

و پرچم را شبی رقصاند باد و
میان صحن چادرهای ما را

کبوتر بال خود را باز می کرد
و مادر هم دو تا دست دعا را

و روی آش نذری طرح می‌زد
همان‌طوری که بر دستش حنا را

مناره ماه را تا نصف پوشاند
و چادر صورت غرق حیا را

رها شد حلقه‌ی اشک از نگاهش
رها تا کرد النگوی طلا را

لبان چادرش را سمت هم برد
و خادم هم لبان ِ پرده‌ها را

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *