قصه پر غصه افسر وفاداری که از شاهنشاه خواست ایران را ترک نکند به قلم شهبانو



بیست و ششم دی ماه ۱۳۵۷ فرودگاه مهرآباد که روزی پر ازجوش وخروش وهیاهوی رفت وآمدهواپیماها بود ناگهان مرده به نظر می‌رسید. فرودگاه بخاطر هواپیماهایی که به علت اعتصاب برزمین بودند منظره غم‌انگیزی داشت ودر آسمان خالی از هواپیما جز صدای بادی ممتد که از کوهستان البرزمیوزید صدایی به گوش نمیرسید. وقتی به فرودگاه رسیدیم همسرم ناآرام ایستاده بود و با چند تن ازدوستان و وفاداران خود صحبت میکرد. ناگهان یکی از افسران گارد شاهنشاهی خود را به پای او انداخت و استدعا کرد که ایران را ترک نکند. شاهنشاه خم شد و او را از زمین بلند کرد. در این لحظه تاثر و اندوه، او را که همیشه بر خود تسلط داشت فرا گرفت و اشک در چشمانش پدیدار شد.
کتاب کهن دیارا

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *