قطعه الله مزار با صدای علیرضا قربانی



در سالهای هجوم اقوام بیگانه مانندازبکها به این دیار مردم یک آبادی که اساس زندگی شان بر ییلاق و قشلاق بوده است به قشلاق می روند.سفری چندماهه تاآمدن دوباره ی بهار و بازگشت به آبادی.مردم برای محافظت از آبادی جوانان رادر روستاباقی می گذارندو خود راهی قشلاق می شوند.پس از مدتی هجوم دشمنان آغاز می شود.پایمردی نستوه جوانان روستا دربرابر دشمن انبوه عاقبت باعث شهادت فداکاران می شود. با سپری شدن دوران قشلاق مردم به روستا باز می گردند.درسر شوق شیرین زندگی دارندودردل امید آرزوهای بسیار. وقتی به نزدیک آبادی می رسندباخانه های غارت شده وویران روبه رو می شوندواز آن همه جوان تنها مزارهایی به یادگارمانده است.مزار…مزار… مردم می گریند.دراین مزارها غیرت سرخ فرزندان این مردم خفته است .عشق وشور و سرزندگی رادرخاک دفن کرده اند. عروسی به دنبال مزار همسر است. جوشش عشق پاک او رابه سمت مزار همسر می کشاندو… در این میان رهگذری با دیدن این ماتم و سوگ و آن همه مزار و شیون و ارادت به فریاد می آید و روایتگر این سوگ سرخ می شود.او از ستم به فریاد می آید. آن گاه که می گوید: “واچه روزگاره؟” گویی پرسشی است از همه ی تاریخ.فریادی است ازسردرد وبی پناهی.بی هنری پادشاهان وطن به تاراج داد

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *