قوافی غیرحقیقی

عنوان مجموعه اشعار : نامنظم های حقیقی
عنوان شعر اول : فرسوده
از خودم، از حافظه، از ذهن خود، فرسوده‌ام
من از این دوری و بی نوری خود، فرسوده‌ام

من از آن روزی که قلبم را به محنت داده‌ام
پیش درد و پیش درمان خودم، فرسوده‌ام

من حزن دیدم، حزین گشتم، ندیدم خنده‌ای
خود همین بس کز شکار خنده‌ها، فرسوده‌ام

خلق می‌گویند: این آدم وجودش دلخوشی‌ست
آی مردم! کیست بیند این دلِ فرسوده‌ام؟

من نمی‌گویم، نمی‌گویم شکستم بارها
کار درویش است تشخیصِ دلِ فرسوده‌ام

بیش از این، آدم! به زاری و حزن تکیه مکن
یُمنِ بد دارد ردیفت این شود فرسوده‌ام

عنوان شعر دوم : گمشده
سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای صاحبِ جود
که من از هر چه گذشتم دگر این خانه نبود

بندگی عادت هر روزه من بود ولی،
بی‌ثمر خوانده شد آخر همه سبحان و سجود

کاش من راهب گم کرده ردایی بودم
که ملک بر دل و دینم بفرستند درود

دل به صد خانه سپردم که نشان از تو دهد
باز دیدم که مسیرم به سقوط است و فرود

ساقیا خانه‌ی دلخواه نه این منزل ماست
خانه‌ام خانه‌ی شادیِ ملک است و سرود

عنوان شعر سوم : درد نهان
شب شد و سودای شعرم راه دستم را گرفت
از قلم جاری شد و نقش کلامم را گرفت

از خودش حیرت نمی‌کرد آن همه حرفِ نهان
قلبِ پرسوز و صدایم باز مغزم را گرفت

آنکه حتی در میان خلوتش یادم نکرد،
خواند و با هر واژه شعرم پاک رنگم را گرفت

اشک می‌ریزم نمی‌داند، نداند بهتر است
شاید این باران، نرمش کرد و دستم را گرفت

من نگاهم را نمی‌دانم چگونه بر کنم،
از همان حوری که چشمم چشم تنگش را گرفت؟

هر چه می‌گویم گرفت و جمله‌اش بی‌فایدست
شانم آن بهتر از اول راهِ رستن را گرفت…

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *