من آن ماهم (دیوان شمس و باخ)، داود آزاد



من آن ماهم که اندر لا مکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
ترا هرکس به سوی خویش خواند
ترا من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم که تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
گهی گویی خلاف و بی وفایی
بلی تا تو چنینی من چنانم
به پیش کور هیچم من چنانم
به پیش گوش کر،من بی زبانم
گلابه چند ریزی بر سرچشم
فرو شو چشم از گل ،من عیانم
لباس و لقمه ات گلهای رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
گلست این گل درو لطیفست
بنگرچو لطف عاریت را واستانم
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی برانم

منبع توسط Taranom Za ♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *