عنوان مجموعه اشعار : غمگسار
شاعر : احد متقیان

عنوان شعر اول : غم دل
در دلم غصه‌ی سرشار تو باقی مانده‌است
آه ازاین دل که گرفتار تو باقی مانده‌است

خسته‌ام از خودم ای نیمه‌ی پنهان تو بگو
چند آیینه به دیدار تو باقی مانده‌است

رد شدی یک شب از آن کوچه‌ی مهتاب و هنوز
عطری از خنده‌ی فرار تو باقی مانده‌است

آمدی بردی و‌ سوزاندی و در سینه‌‌ی من
ترس از ابروی تاتار تو باقی مانده‌است

عشق یک شب به دل سوخته‌‌ام با غم‌گفت
غیر من کیست که غمخوار تو باقی مانده‌است

ماه در لحظه‌ی خوابیدن خود با من گفت
خواب در دیده‌ی بیدار تو باقی مانده‌است

بیت پایان غزل را تو برایم بنویس
خطی از نامه‌ی اقرار تو باقی مانده‌است

در دلم بود که…..

احد متقیان

عنوان شعر دوم : آیینه
احد متقیان

شبیهِ من، دلِ چشم‌انتظار، آیینه
به ترسِ تلخِ شکستن دچار، آیینه

به رغم اینهمه روراستی مقابل تو
به‌زیر تهمت گرد و غبار، آیینه

نه از غریبه که از آشنا شکسته دلش
که سنگ‌خورده از ایل و تبار، آیینه

و رقص موی تو بر گونه‌های گندمگون
و سبزوار پر از سربدار، آیینه

و زیر سنگ، به داری بلند سرگردان
شهید بی‌کفن و بی‌مزار، آیینه

تو ماه روشن یک آسمان رؤیایی
و چشم خسته‌ی شب‌زنده‌دار، آیینه

زده برای تماشای تو در این بازی
قمار، بر سر دار و ندار، آیینه

نشسته رو به تو و زل زده به چشمانت
که صاف، عین خودم‌، بی‌بخار آیینه

عنوان شعر سوم : شال سبز
ای جنگل همیشه ی سرسبز،شال‌تان
فصل بهار ،صورت نیکو خصال‌تان

ما مانده‌ایم و‌حسرت دیدار روی دوست
دنیا نیامده است به چشم غزال‌تان

زیباست چال گونه و‌ زیباست خنده‌هات
زیباست نوبهار و گل پامچال‌تان

قدقامتی بگو که برای نماز عشق
اینجا شده‌است سینه‌ی عالم بلال‌تان

از حال ما نپرس پریشان شبیه چیست؟
در دست باد،گیسوی آشفته‌حال‌تان

یوسف تویی و‌ بی‌تو کلاف است زندگی
ناقابل است جان جهان در قبال‌تان

ما می‌بریم دست خود از این ترنج‌جان
در دست ما اگر برسد پرتقال‌تان

خوشبخت کیست بین همه در میان شهر؟
چشمی که دیده است به یک آن ،جمال‌تان

آقا ببخش زحمت مارا کشیده‌ای
مایی که بوده‌ایم همیشه وبال‌تان

هل‌ من معین کجاست که یاری کند تورا؟
ما مانده‌ایم و شرم‌جواب سوال‌تان

این بیت آخر است وغزل‌ناتمام وباز
دارد هنوز این دلم تنگم خیال‌تان

احد متقیان