نمایش قدرت

عنوان مجموعه اشعار : حی علی الغزل
شاعر : حسین فرائی

عنوان شعر اول : رقص
مثل آونگی که زد بر ساعت دیوار،رقص
شیرمردم می‌کنم بر چوبه‌‌های دار،رقص

آبرویم را خرید این دود تیز و؛ دم به دم_
_می‌کند بر چشمم اشکی از سر سیگار رقص

بلخِ تلخ و مروم و سروم که سر داده نه بُن
بر سر نعشم‌ زده یک گله از تاتار رقص

ذرّه ذرّه ساز می‌سازد ز سوز سینه‌ام
ارّه ارّه می‌زند بر جان من نجّار رقص

لاشه لاشه می‌جهد زنده به تاریخ شرف
ماشه ماشه می‌دمد از ضامن رگبار رقص

برکه برکه می‌رود از کاسه‌ی خیامْ خَمر
سرکه سرکه می‌قُلد از خمره‌ی عطار رقص

از لب بیدی فتاده برگ برگِ آرزو
از لب بیدل جهیده مرگ مرگْ اسرار رقص

از سر حافظ خورد دنباله‌ی دستارْ پیچ
در سر حافی کند رقاصه‌ی اشعار رقص

آهْ زن تا پاک گردد عیش غربت از رُخم
می‌کند بی عشق بر آیینه‌ام زنگار رقص

عنوان شعر دوم : شکفته
خون داده‌ام از تولّد با بند نافی شکفته
از خون من باغ غنچه بر هر غلافی شکفته

با هر نفس آرزویی دادم به باد و بدیدم
با آه من بید مجنون از هر شکافی شکفته

شیرازه‌ی دفترم را دادم به صحاف پیری
ناگاه دیدم غزل از  میز صحافی شکفته

در خشکسالی ایمان بین هزاران مسلمان
تو سرو باش و سهی مان با انحرافی شکفته
.
بیدل به نظم چه هستی؟رازی به کشف چی بودی؟
کشفی عجب بوده بوسه_لب:اکتشافی شکفته

از شیخ اشراق و حلّاج تا ویتگنشتاین و نیچه
با فلسفه‌بافی من هر چه ببافی شکفته

پشتم در این برزخ دون،قلبم چنان قلب مجنون
در حدّ کافی شکسته،در حدّ کافی شکفته

در راه عشقت شهید و مجروح شعر و خیالم
صد شاخه بنگ و شقایق از پای حافی شکفته

عنوان شعر سوم : سوخت…
مدام،کام خودم را به شعر بستم؛سوخت
به پای خلق تو ای شعر از الستم؛سوخت

قمار بر سر آنکس شدم که می‌ارزید
نبود و بود و وجود و تمامِ هستم؛سوخت

تنم که پر شده بود از اثیر اندیشه
به طاق تیز جنون تا سری شکستم؛سوخت

مرا به جوخه‌ی افلاک نورباران کن
منی که سبحه و سیگار،در دو دستم؛سوخت

فدای صدق همان مست بر در دوزخ
که نعره زد به ملائک:خراب و مستم_سوخت

شب تولّد و آهی ز آرزو لبریز
کنار شمع سحر کردم و نشستم_سوخت

به ردّ پای تو حافی شرار بنگ شکفت
ز راه عُمر پر از وهم پای رَستم‌….سوخت

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *