هنجارگریزی در ناخودآگاه

عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : حسین چمن سرا

عنوان شعر اول : .
زنِ سخی‌نفحاتِ فخیمِ سخته‌سخن!
از این و آن، هله تن زن، دمی بتن با من!

که با توام سرِ اسرارسُفتن است ای جان
که با توام سر بیدار، خفتن است ای زن

که با تو‌ام سر بسیار گفتن است از عشق
علی‌الخصوص، زمانی که بر لبم گردن،

نهاده‌ای و تنت را سپرده‌ای به تنم
همان زمان که چه گرمی و گرمِ آسودن

همان زمان که مماس همیم و همدمِ هم
همان زمان که مذاب همیم و تن در تن

و کام گرم‌مزاجِ من از لبت شیرین
و طبع بکرِ جوان تو از من آبستن

و شعرخوانی دیوانه‌وار چشمانت
و لب‌گزیدنم از کاربستِ این‌همه فن

خمارِ آن دمِ در چشم‌هات زل‌زدنم
خمار نشئه‌ی آن چشم‌های ببراوژن

خمارِ مستیِ آن تارهای صوتیِ ناز
خمارِ از تو و با تو شنیدن و گفتن

خمارِ پیچ و تبِ لَختِ مُسری بدنت
خمارِ صدشبه‌ی اصطکاک این دو بدن

خمارِ آهِ غلیظِ رضایتت، آری
خمارِ جیغ نجیبِ شکایتت، (مثلاً)

خمارمت! دوسه‌دم ترک این و آن کن! هان!
زن سخی‌نفحات فخیم سخته‌سخن

عنوان شعر دوم : .
ماه منی در محاق باشی اگر هم!
با مِه و با میغ، ایاغ باشی اگر هم

شاه منی! بر مدار بنده مدیری
با فقرا هم‌چراغ باشی اگر هم

دلکش و دلدار و دلبخواه منی تو
از دل من، بی‌سراغ باشی اگر هم

طِبقِ توام، پاسدارِ صبغه‌ی نازت
بر سر فرق و فراق باشی اگر هم

بر سر آنم مخاطب تو بمیرم
قصه‌ی بی‌اتفاق باشی اگر هم

عنوان شعر سوم : .
گفتم مَرَنج و عادت کن، هی برنیامد از دستم
دیدم گلایه کافی نیست، چشم از جهان فروبستم

مسعود سعد سلمان را، هم‌نای بودم و حالا
هم‌رقص بزم سقراطم، از جام انزوا مستم

دل، قتلگاه باورها؛ بر گُرده، زخم خنجرها
بَددیده از فرودست و سرخورده از فرادستم

اینک اگر که ویرانم، وز هیچ اگر فراوانم
بخشی گسست از امکانم، با هرکسی که پیوستم

ای انهدامِ پیوسته، از جان چرا نشُستی دست
ای شاعر زبان‌بسته، با من بگو چرا هستم

از آن سه‌پُشته سیّاره، سر باز می‌زدم ای کاش
با این سه‌پُشته‌ی بر دوش، از پا چگونه ننشستم

شاعر تمام کن دیگر، بس یاوه گفته‌ای بس کن
دفن تو آخرین کاری‌ست، گر برمی‌آید از دستم

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *