پل ارتباطی …

عنوان مجموعه اشعار : شاپرکهای خیال
شاعر : محبوبه حسینیان فردور

عنوان شعر اول : عطش نبودن
دلم می سوخت
از عطش روزهای نبودنت
از وقتی که تاج عروسی را
از سرم برداشتی
من زنی بودم
که میان سفره های دلت
دنبال یک لقمه نان بود
زنی
که خواب کوزه های گلی را بر دوشت حرام نکرد
زنی که حتی جعبه های کادو را
برای خوشحالی تو کنار می گذاشت
زمان می گذشت
زن با شعرهایش
ورق می خورد
سر سفره خوشبختی می نشست
در هر بله
پای یک نفر در میان بود
تو اما دلت تنگ نمی شد
وقتی یاد ابرهایی می افتادی
که با خیال گریه
از بالای سرم رد شدند
تو بی تفاوت
تنها به شاعرانه بودن آن لحظه خندیدی
فکر نکردی جای گونه ام
با دوقطره اشک چگونه پر می شود
چگونه ساعت دیواری
روی عقربه هایش می ایستد
من که از عطش نبودنت سرشارم
تنها به خوابهای نگفته ام اکتفا می کنم
می دانم مهار کردن اسب های سرکش
مرا به جاده های مه آلود می رساند
می دانم فرار بعد از مرگ یعنی چه
خودم را به خواب می زنم
به شوق پر زدنت
موهای سفیدم را به هم می بافم

#محبوبه_حسینیان
#شعر_سپید

https://t.me/mahboobehhoseinian59

عنوان شعر دوم : قاصدک

محفل شعرخوانی عزای خورشید
کتابخانه شیخ صدوق؛

بهار پیش کش دست هایی است که تاول زده
از انارسربریده چند رگ بیشترباقی نمانده
کافیست دلت را پیش کش کنی
وحوالی ساعت پنج عصر
به اسارت روزهای تشنگی فکر کنی
امروز یادت باشد
سری به ماجرای بی تصور مرداب ها بزنی
می بینی همه چیز فرو می رود
همه چیز ته مانده ای می شود
در بطری سربسته
مگر چقدر خبرمانده
که به دست روز نامه ها برسد
مگر شب نامه ها
بیدار نیستند
این قاصدان سوار بر اسب
چگونه به تندی به مقصد نامعلوم می رسند؟
مگر تا پیچ شمران شمرهای زیادی ایستادند
مگر در ایستگاه امام حسین خواب خنجر و خون می بینند؟
نمازم دیر شد
این روزها زبان فهمیدن گنگ است
بگذارید از حضرت خضر بپرسم
آدرس آب حیات کجاست؟
۱۴۰۰/۵/۲۸
#محبوبه_حسینیان

#سپید
@mahboobehhoseinian59

عنوان شعر سوم : ساز محبت
#غزلی_جدید

باید بپذیرم که دگر یار ندارم
دور از تو بماندم غم و غمخوار ندارم

شد حافظه عشق به دوران همه دوری
من بار دگر بر تو خریدار ندارم

باغی و بهشت از گل رخسار تو رویید
نیلوفر آبی شده ام خار ندارم

گر ساز محبت به دلم رعشه کشاند
کو صاعقه ای من تب آزار ندارم

دلکش شده روی تو برای لب معشوق
با بوسه عاشق غم دلدار ندارم

من ساعت دیدار تو را خوب نوشتم
می دانم از این پس به تو اصرار ندارم

فعل تو در این جمله به دنبال گذشته ست
بی صبری و انگار پرستار ندارم

غافل شده ام از هوس دوری یارم
من خام شدم عشق پری وار ندارم

کو وسوسه ای تا بدود کام بگیرد
لب باز کند گر چه طرفدار ندارم

می چرخم و این ثانیه ها صبر ندارد
من سرکش عشق تو شدم یار ندارم

#محبوبه_حسینیان

https://t.me/mahboobehhoseinian59
خرداد۱۴۰۲

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *