پنجره

 
پنجره درد مرا می فهمی
چهره ی زرد مرا می فهمی
چونکه سیلی خور طوفان بودی
پس هما ورد مرا ، می فهمی
سردی و گرمی دوران دیدی
ای جوانمرد ، مرا می فهمی
زخم دل دارم و درمانش نیست
تو مگر درد مرامی فهمی
پنجره ساده و غافل بودم
مثل تو، مرد ، مرامی فهمی
آشنا آفت جانم شده بود
خصم نا مرد مرا می فهمی
مثل باد این سوی و آن سوی دود
یار ولگرد مرا ، می فهمی
پنجره نادمم از کرده ی خویش
آه دلسرد مرا می فهمی
آفتابی به من ارزانی کن
جاده ی طرد مرامی فهمی
چه جوابی بدهم فردا را
تو که پیگرد مرا می فهمی
 
 
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *