کهنه و نو

عنوان مجموعه اشعار : دل گفته های من
شاعر : نسرین سلطانی

عنوان شعر اول : خدا

هست ما را یک حبیبی چون خدا
کز رگ گردن سخن رانَد به ما
او همی گوید که من را بنده ای است
کز وجودش عالمین را سَجده ای است
بعد از آن روزی که آمد این جهان
در پی کاری که خود را خواست آن
ما به او محکم کتابی داده ایم
تا بداند چون کُند او زندگی
ما به او گفتیم اگر اعطا کند
چشم خود را راهی دریا کند
گوش خود را بستری زیبا کند
دل ز هر چه غیر ما رسوا کند
میخ اسب خود ز دل ها وا کند
ما به او شمس و گلستان می دهیم
ما به او شهد و شبستان می دهیم
ما به او مستی جانان می دهیم
آنقدر ما می دهیم و می دهیم
تا ندا آید که ای رب رحیم
راضیم من راضیم من ای کریم
ور ببندد او دلش را با نخی
چون الاغی در طویله با خَسی
تنگ گردد چشم او از هیبتی
پرده ی گوشش شود چون محنتی
ما به او نار و جهنم می دهیم
ما به او پستی ضالان می دهیم
تا ندا آید که ای رب حکیم
نادمم من نادمم من ای علیم

عنوان شعر دوم : خمار یار
این مستی و خماری
تا کی به سر شماری
مجنون و محو یاری
تا کی به سر قراری
نیکو شود چه حالی
کز خود برآید آهی
که اندر پی اش رهایی
راهی شود به جانی
وانگه به اتصالی
نیمی به قدر خالی
ظرفت چنان شود پّر
که اندر کَفَش بمانی

عنوان شعر سوم : آیات
این باد و همین باران
از جانب آن جانان
گر آیت امکان نیست
سهو است ز ما یاران
هرکو نکند فهمی
زین جنبش و این رقصش
عمرش به تباه هست او
محو است ز هوشیاران

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *