یک نیمایی خوب

عنوان مجموعه اشعار : عبور
عنوان شعر اول : از روستا به شهر
Prosperity:
گنجشک بود و پهنه ی آبی و بام ها
یک نوجوان دچار تکاپوی دام ها
بوی تنور بود که از راه می رسید
وقتی طلوع صبح به ناگاه می رسید
هر جا که می رسید نشانی درست بود
پیری درست بود وجوانی درست بود
هرچند در هوا ،نفس تازه می دمید
اما نسیم شهر به قشلاق می رسید
وقتی که کار و مدرسه در روستا نبود
پس انتهای حادثه در روستا نبود
پس رفت و رفت تاکه تماشا کند جهان
از چشم مردمان به مچ دوخته زمان
آری عبور کرد تا که پر از داستان شود
تا هم نشین مردم آن آسمان شود
ازکاخ های مردم بالانشین شهر
تاکوخ های دخمه و هرجانشین شهر
پائین شهر مثل همان روستایشان
دور است از حرارت گرمانشین شهر
اینجا شکوفه نیست ، علف های سبز پارک
پر کرده اند وسعت صحرانشین شهر
پس کوچه های شهر پراز بوی دود و دم
حتی همین حوالی دارا نشین شهر
از روستا گذشت که رویا ورق زند
نه ساکن توهم رویانشین شهر
اما دلش سراغ هیاهوی روستاست
از دیدن جماعت تنهانشین شهر

عنوان شعر دوم : نماز
سه شنبه شب
که پیرمرد قد خمیده محله مان
نبود در صف نماز مسجد محل حوالی اذان
همه در اولین تصوّری که میرسد به ذهن
خیال کرده ایم
که یاد پیرمرد رفته _آمدن _
بدون شک و بی گمان
چرا که عادی شده برای کاسبان که پیرمرد
دوباره اشتباه رفته باشد این مسیر ساده را یکی دو کوچه در میان
ولی همین که روز بعد دوباره پیرمرد
در ردیف اول نماز
کنار مهر تربت همیشگی اش پیش آن جوان
نایستاده بود
تمام مدت نماز
جای خالی عصای چوبی اش
وکفش های گیوه ی قدیمی اش کنار کفش دیگران
بهانه داده بود دستمان …یقین کنیم خواب رفته است
و یاد پیرمرد رفته بعد خواب پاشود برای زندگی
خلاصه روزی از میان روزهای سال میرسد
که چشمهای نیمه باز ما به خواب می روند ناگهان
و صبح روز بعد …مثل صبح بعد رفتن غریب پیرمرد
شلوغ میکند بساط روز را طلوع آفتاب در میان آسمان
و میرسیم یک به یک به انتهای داستان
کاش یادمان کنند مثل پیرمرد
لحظه ی دمیدن اذان

عنوان شعر سوم : .
.

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *