از کهن‌سرایی تا کهنه‌سرایی

عنوان مجموعه اشعار : مجموعه اشعار خودم که چاپ نشده است
عنوان شعر اول : با نام و یاد خدا
اول هر کار به نام خدا
قادر حی عالم بر فعل ما
هر که به توحید خدا قائل است
شد ز همه خوف و هراسی رها
صانع عادل که بود لا مکان
عفو کند بر همه تقصیر ها
ملتحَدی غیر خدا هیچ نیست
آن که بود بر همگان رهنما
ای که تو رحمان و رحیمی ببخش
توبه به درگاه تو باشد روا
هیچ ز غیر تو نخواهم ببین
هیچ ز غیرت نپرستم شها
بار الها تو به اشکم گذر
تا شوم از بند معاصی جدا
از می عرفا‌ن بکنم طی مدام
مست شوم نه ز شراب حرام
عاقبت تقوا خلد برین
فخر جهان شاه ، محمد ، امین
بنده حق سرور این مردمان
پادشه و خاتمه مرسلین

که ز خلایق به مقامش رسید؟!
بر کرم و تقوی او آفرین
وحی خدا، قرآن آن معجزه
آنکه دلیل آمد بر مسلمین
هست کتاب و عترت مصطفی
هادی امت و همه مومنین
شیر خدا پادشه اوصیا
او که شده احمد را جانشین
حیدر کرار علی مرتضی
دست خدا بر سر امت ببین

او که نشد شیر هوا هیچ هیچ،
بلکه همی شیر خدا بود هین
از می عرفا‌ن بکنم طی مدام
مست شوم نه ز شراب حرام
دین و شریعت به جز اسلام ناب
هیچ نباشد تو ز آن سر متاب
آن که حیات است به روح بشر
چون که همی جان به بدن داد آب
آنکه ز اسلام بپیچید رو
ماند به گمراهی و جهلی چو خواب
دین خدا هدایت و نور راه
روشنی راه ، بسی آفتاب
مؤمن و مسلم به مسیر خدا
گنج هدایت ببرد گنج یاب
کافر ملحد بر او درک نیست
بوم ندارد بر خورشید تاب
از می عرفا‌ن بکنم طی مدام
مست شوم نه ز شراب حرام

بنده حق باش که سلطان شوی
تا که همی شاد و خندان شوی
از همه عصیان تو بشو دور دور
ای که نخواهی که تو گریان شوی
عاشقی و مستی و مردانگی
هین که بیاموز چو شاهان شوی
از همه تزویر و ریا دور شو
هین که ز های و هو گریزان شوی
هان تو رحیل ای که بگفتی تو شعر
خیز و بیاموز مسلمان شوی
از می عرفا‌ن بکنم طی مدام
مست شوم نه ز شراب حرام

عنوان شعر دوم : راه خدا
راه خدا عاشقی و مستی است
راه خدا بندگی و پستی است
عبد شو و بنده شو و مست باش
دور ز دنیا و در آن هست باش

عشق بود آتش هر خرمنی
آتش سوزنده هر دامنی
چون که همه جمله تو عشق سوخت
چشم تو را عشق بدین راه دوخت
راه خدا راه سلوک و صفا
راهبرت سوی خدا مصطفی
آن که خدا رحمت عالم بخواند
پیرویش از همه دنیا رهاند
مستی عاشق ز می و نی جداست
مستی می از ره عاشق سوا است
عارف حق مست شود از ثنا
بندگی حق برهاند ورا
عشق تو را بنده و آزاد کرد
بنده حق حر ز همه دیو و دد
هان تو ادیب ای که تو شاعر شدی
در ره ابیات تو ظاهر شدی
عشق فقط لاف نباشد بدان
مرد عمل باش و خدا را بخوان

عنوان شعر سوم : جام دیگر
بیا تا جام دیگر نوش داری
که از آن قلب خود پر هوش داری
یکی جام از شراب آتشینی
سرور آورد بر قلب حزینی
که این مستی ز هشیاری فزون است
کجا هشیار داند حال چون است
نما طی جام در جام این چه حرف است ؟
که یک جامی بود کافی است در دست
بکن طی این می ناب گوهر بار
نشو قانع به یک اندک ز بسیار
چو مستی بر تو غالب شد چه باک است؟
بزن بر دف که مستی تو پاک است
هزاران عالم و بسیار هشیار
به باطن غافلند و نائم و زار
شرف دارد شرابی اینچنینی
که بر هوشیارش مر برگزینی
ز این جام شراب عارفان نوش
بر ایمان و یقین و بندگی کوش
ادیب آذری طی کن تو جامی
که از جمله وجودت رفت خامی

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *