تا عرشِ رحمن

 
بر تیرگی‌ها چیره تابیدی، وقتی شرف در تیرگی گُم بود
خلوت گزیدی در حِرا قلبت، قندیلِ نوری گُل‌تر از گُل دید
عشقِ خدا در قلبِ تو بی‌شکّ، مانندِ موجی پر تلاطم بود
هر کس خدا بر قلبِ او تابید، لات و هُبَل را آسمان‌جُل دید
پی برده بودی از کجا آیا، تا عرشِ رحمن از حرا راه است؟
@@@@@
ای«رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»با تو، جان در«صِرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ»افتاد
دُردی کشِ جام اَلَستی چون شُرب مُدامَت«قُل هُو الله»‌ است
هر کس در این دنیا به تو دل بست، اجرش در آن دنیا عظیم افتاد
مولایِ هر یکتا پرستی تو، بر این حقیقت حق خود آگاه است
《بر تیرگی‌ها چیره تابیدی، وقتی شرف در تیرگی گُم بود》
@@@@@
آدَم که«بَيْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّين»‌ بود«رُوحُ الاَمِین»‌پَر بَر تو مَست افشاند
بزمِ درخشانِ تو چون«عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا»بود
قد تا علم کردی به سرمستی، خیلِ مَلَک مستانه دست افشاند
وقتی«ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ»بر قامتت اَلحَق شکیلا بود
《خلوت گزیدی در حِرا قلبت، قندیلِ نوری گُل‌تر از گُل دید》
@@@@@
در مکّه چون کوکب درخشیدی هفت آسمان «ذَاتِ الْحُبُك» رقصید
«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ»آن روز، سرخطّ‌ِ هر نوخَطّ‌ِ راهت شد
پر نغمه بلبل در گلستانت با جفتِ خود شد نوک به نوک رقصید
وقتی درخشیدی تو چون خورشید، وقتی که حیدر مثل ماهت شد
عشقِ خدا در قلبِ تو بی‌شک، مانندِ موجی پر تلاطم بود
@@@@@
«لَوْ كُنْتَ فَظًّا»أَوْ«غَلِيظَ الْقَلْب»، اُمَّت مگر دورِ تو می گردید؟
هر چند اعدایِ تو در ظلمت «فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ» رها گشتند
آنان که در ذلت درافتادند، «وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ»شان بلعید
کفتارخوها بیشتر از پیش، جز بر پلشتی مبتلا گشتند؟
《هر کس خدا بر قلبِ او تابید، لات و هُبَل را آسمان‌جُل دید》
@@@@@
با دشمنان گفتی: عذابی که«كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُون» نقد است
«اَینَ المَفَرّ» آنجا نباید گفت، دارد مگر «یَا وَيْلَنَا»سودی؟
ره در دلت یابد مگر بیمی، وقتی«لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ» نقد است
ای آن که سر تا پا شرف بودی، ای آن که از طاعت نیاسودی
《پی برده بودی از کجا آیا، تا عرشِ رحمن از حرا راه است؟》
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *