شباهنکام

 
شباهنگام لبریز جنونم
سری در خلسه سحر و فسونم
چنان جغرافیای رفته بر باد
به تاراج سکوت صد قشونم
♤♤♤
شباهنگام آرامی ندارم
به جز مهر تو پیغامی ندارم
اگرچه جلد صبح انتظارم
پری دلسته بامی ندارم
♤♤♤
شباهنگام دردی را دوا کن
دل دیوانه را حاحت روا کن
به شریانی بزن نبض هوس را
خمار از چنگ بی تابی رها کن
♤♤♤
هنوز از درد لبریزم کجائی
شباویزی سحر خیزم کجایی
به سر آتش به پا دریای ماتم
چنان شمعم که می ریزم کجائی…
♤♤♤
شباهنگام ماهم باش چندی
دمی با ناله آهم باش چندی
از این رفتن نرفتن بیم دارم
رفیق بین راهم باش چندی
♤♤♤
چرا امشب سحرگاهی ندارد
طلوعی شوق همراهی ندارد
کجائی آفتاب روشنایی؟
بیا جان خودت…راهی ندارد؟!
 
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *