عنوان مجموعه اشعار : لبخوانی باران
شاعر : محمدجواد حسین زاده
عنوان شعر اول : سنگ نگاه
گوشه چشمی از جانب معشوق، رقصیدن گرفت
عاشق دیوانه رد میشد
دید، از خود پرید
و چون بیدی در دستان باد لرزیدن گرفت.
آن سنگِ نگاه
خوش نشست آرام در قاب چشم حبیب
پر کشید و رفت؛ خانۀ دل را ویران نمود؛
آواره شد مجنون در پسکوچههای عاشقی
استفادۀ سوء کرد احساس
و با مدادِ غم بر دامنش لبخند کشید.
ساز خواستن کوک شد بیاختیار
آتشِ راه را ندید و رفت
سینهاش سوخت و نالیدن گرفت…
عنوان شعر دوم : گنج
نمیدانم میدانی یا نه
که یک لحظه هم قلبم
نامت را زمین نمیگذارد
چون کودکی پاک و بیعقده
که به هدیهاش علاقهمند است
و اشتیاق او بیشتر میشود
وقتی که آن پیشکش
از سمت عزیزی باشد.
در سودای تو، انتظار است کار من
صبوری کاش کارگر اُفتد
و تو آخر بیایی به این شهر.
درست است حرفت
تا چشم میپاید اینجا را
خرابه است
اما ای کاش میدانستی این را هم:
که زلزلههای نگاهت
چنین بر سرم آورده است.
منّت بگذار؛ پروانه
پر بزن بر این کلبۀ ویرانه
که در این خرابه، گنجی پنهان است.
آری گنج!
دلی در سینه دارم که عشق تو آن را
گلستان کرده است
گلستانی پر از پرنده و آبشار و درختان سرسبز
منت بگذار؛ پروانه
پر بزن بر این کلبۀ ویرانه
و پیدا کن گنج را
و با دستان پرمهرت غبار از آن بردار
تا هر دو دست یابیم به دنیایی از ثروت
و زندگی ملوکانه آغاز گردد.
من به خود ایمان دارم که در کوتاه مدت؛
پرواز را از تو خواهم آموخت
و در سفرهایت به آسمان، همراهیات خواهم کرد.
عنوان شعر سوم : گیسویت
ماهِ فصل بهار
زیبای شب، جناب یار
لالهای غرق خونم و در سرما فِتادهام
در پرسههای دلبرانهات
از پیالۀ عشقت بپاش
قطرهای بر گلبرگهای تشنهام.
بینوای بیچارهام
تو مرهمی در باورهای من
اَندکی حرف بریز، روی زخمهای تنم.
من از ابتدا دچار نبودهام
آلبوم خاطراتم را ورق بزن
اُستوار و سرزندهام
و تکخوان گروه سرود گلهای دشت
تا آن لحظۀ تقدیم قلب:
وقتی که سرخوشانه میگذشتی از کوچههای شهر
و گیسویت مرا در بند کرد و رفت.
از آن زمان که دیدم تو را، دیدهام دگر ندید
به گمانم قفل شده چشمم به روی رقص لبت.
شِکوهای ندارم و راضیام
قسمت بود که این چنین
عاشق شوم و مست
در این عشق یا مجنون میشوم
یا میرسم به وصل.
دیدگاهتان را بنویسید