عنوان مجموعه اشعار : بی عنوان
شاعر : محمد رحیمی
عنوان شعر اول : غدیر
باید که حلقه حلقه شوند این قطارها
موج پیاده ها و غرور سوارها
معیار بر بلندی این حاک روشن است
آورده با خودش که محمد عیارها
درسی گرفته عالم و آدم در عید خم
پنهان نمانده ماهیت آشکارها
بی حرف و نقل واژه مولا در ابن حدیث
معنا شده برای همه پای کارها
روز غدیر گفته تمام کلام را
چیزی نمانده در کف دیگر نهارها
شیطان بد قلق پی صید خود آمده
وقتی شنیده همهمه ی آن شکارها
عکس علی در آئینه اش بود پس خرید
این برکه آبروی همه چشمه سارها
پیشانی زمانه اشان جار می زند
سر بند یا علی گل باغ شعار ها
دست علی و دست نبی طور دیگری
تحویل دار دغدغه ذوالفقارها
عنوان شعر دوم : امام کاظم علیه السلام
گاه موسی بن عمران ،پهلوانی اکبر است
گاه بالاتر از این اوصاف ابن جعفر است
مسجدی با نام او در هر کجا بر پا شود
یک درش باب الرضا معصومه باب دیگر است
کودکان آموخته در صحن او چون کظم غیظ
در حرم راحت خیال هرچه بچه کفتر است
هم پدر در کاظمین و هم پسر در کاظمین
مشهد ایرانمان پس کاظمینی جوهر است
نام مدسی بر عقیقی از خراسان حک شد و
جلوه ای طور هر شب در دل انگشتر است
اسم او که چون حسینی شهره در سادات شد
موسوی از کاظمی در ذهن مردم بهتر است
صبغه الله است رنگ جذبه ی نقل حدیث
سوخته در آتش مهر خدا که منبر است
عنوان شعر سوم : مباهله
قومی از هیبت دریای اذان ترسیدند
در سویدای دعا مثل دهان خشکیدند
عرق سرد که بر پیکر این ایل نشست
بادی از شرم وزید و همگی چایدند
پنج تن آمده بودند تعالوا در دست
مردم صومعه در جا به زمین چسبیدند
دیده بیننده جسم است در آنروز اما
جان پیغمبر اسلام علی را دیدند
آسمان ها پی این قصه که تطهیر شوند
کوثری بود در آن دشت بر او باریدند
کودکان میوه باغند ولی آن دو پسر
مثل دستان پدر خویش ثمر می چیدند
روزهایی که در آن سوره آل عمران
آیه شصت ویکم خوانده شود هم عیدند
دیدگاهتان را بنویسید