*فاخته

*فاخته روزی که دل از عشق تو پرداخته بودم
کار خود و کار دل خود ساخته بودم
دیوانگی ام تابع زنجیر جنون بود
کز خانه به میخانه برون تاخته بودم
با مهر دلم بردی و بی مهر شکستی
افسوس که اخلاق تو نشناخته بودم
آن سر که به دامان توام بود زمانی
ای کاش که در پای تو انداخته بودم
هر برد که بود از تو و چشم سیهت بود
چون من ز ازل قافیه را باخته بودم
شد باعث رسوایی من بر سر هر بام
وقتی علم عشق تو افراخته بودم
اشکی که فشاندی به وداعم شب آخر
تاوان سپند دل بگداخته بودم
آویخته هر شاخه گلی بر سر گیسوت
تیغی است که بر روی خودم آخته بودم
ای کاش که بر شاخه ی طوبای وجودت
چون عهد کهن باز همان فاخته بودم.
 
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *