حقیقتی پنهان

حقیقتی پنهان  
پشت چشم حقیقتی پنهان
مزرعه کاشت بذر مردم را
سایه ای سرد در دل خورشید
شخم زد خوشه های گندم را
شاخه هایی سیاه جا مانده
از تمنای ریشه در پروین
داس تیزی ستاره می چیند
در هوایی گرفته از نفرین
نردبانی بلند از نفرت
روی دیوار باغ جا مانده
میوه ها کال و گس عبث مردند
در دهان کلاغ وا مانده
طعم بس تند شیره را پس زد
تیغ هایی کشیده بر گونه
نقش سم بود از ستم در خون
نشئه تریاک برگ بابونه
گرگ در قلب بره جا خورده
مرتع مهرواره تخته شد
از میان رگِ ورم کرده
خون تراوید و زود لخته شد
تا گلو، هر دهان، پر از گِل بود
حق همیشه برای باطل بود
روزنامه نوشت مظلومی
خودکشی کرد و مُرد،قاتل بود
روز مرگ کژال و آهو هاست‌
تا زمین آشیانِ ترسو هاست
تا سگ و گوسفندها خوابند
شهر پر از صدای عوعوهاست
 
برهان جاوید
یکم مهر ماه هزاروچهارصد و یک
 
 
 

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *