عنوان مجموعه اشعار : ای الهی ناجی ات را برفرست
شاعر : محمد پورحسنی
عنوان شعر اول : روز ظهور
از کعبه حق صوت اذان میآید
این نغمه به هر سوی کران میآید
مردم به در و کوچه به هم مژده دهند
شادند، مراد دلشان میآید
شیطان شده چه انس و چه جنی نالان
زیرا که بر او ختم زمان میآید
کامل بشد این هجر و به پایان آمد
قائم به وصال عاشقان میآید
امروز زمین گشته ز شوق دیدار
سرمست که پایان خزان میآید
عنوان شعر دوم : شیطان گلیب ایمان آپارا
به یک دم آمد ابلیس لعین تا هل دهد تن را
به چاه ژرف و تاریک گنه مدفون کند من را
حواسم بود در دنیا و عیش و لذت فانی
که ناگه در درون چاه دیدم خود به آنی
بدم از چاه و از تاریکی و خبث و بدی نالان
به رغم عمق بس بودم پی راه خروج از آن
تقلای زیادی کردم اما هیچ بارم شد
نهایت یاس بر من چیره گشت و خواب کارم شد
گرفتم اُنس مقداری و عادی شد برام آن چاه
که پرسیدم ز خود بعد از زمانی خفتن از آن شاه
که آیا آفریده تا که باشم من در این ظلمت
و یا با یاری او جویم از ارض و سما عزت؟
پرید از چهرهام رنگ و به درگاهش شدم محزون
طلب کردم که تا بنمایدم راهی ز چاه دون
ز بالا ریسمانی آمد و چنگی زدم آن را
تنم بالا کشاندم تا پراندم از قفس جان را
عجب نوری عجب شوری عجب آرامش خوبی
چه خوش میباشد این وصل و عجب احساس مطلوبی
خداوندا ز دنیای دنی کن حفظ جانم را
کمک کن تا نگهدارم ز آفاتش روانم را
صدای پایی از پشتم مجدد سوی گوش آمد
پناهم ده خدا صوت از شیاطین وحوش آمد
خداوندا ! خداوندا ! ستان از دستم این جان را
مبادا تا که پیمایم غلط این راه لغزان را
دیدگاهتان را بنویسید