در جنون
مرور…
بی بن بست
به بی جهت
شوت
هزار چرخ
در آغوش هوا
رفته درضریب پریشانی
در گیج گاه زمان
ایستاده
به ایستگاه تماشا
آنگاه
همه ی فوّاره و قواره ی سرخ بودنی
هیچ قابی
در شان تونیست
همه ی معنی!
نگاه از تو
لبریز
از آبهای آزاد
فقط
ترسیم تو
از سهمناکی و طوفان بلا
می گذرد…
شطّ
فقط سرخ
جاری شریان توست ، درست
قاب قوسین او ادنی
کار نیزه زاران توست
تو
اصل و اساس بودنی
بلندتر از سرنوشت ، سرو گردنی ، دیدنی
تو
زبده ی انی لا اری الموت الا سعاده
و الحیات مع الظالمین الا برما
بر زاری وما و منی
تو
دما دمی ، ثارالله
هیهات ذله
از توست
“قاموس شرف”
جز تو نیست
قامت، زیر تیغ های تیز ارنیست
غیر تو
همه دکان تعظیم و تزویرودروغ
مزدوری آن و این و او
شمشیرها
ها!
به توبوسه ی عشق
می زنند
جهان
به شرفت سوگند
به جلای جنون تو می رسند
زیور می بندند بخود
و
تو داستان و مثنوی مندمج آدمی
“بعثت”
سر وسِرّ خونین و گلگون توست
نیزه تاراج تونیست
زیر گامهای سرخ معراج توست
بی تو
همه چیز رفته در کمی
زبان در وصفت در الکنی
یک کلام
تاج شهیدان همه عالمی
والسّلام
دیدگاهتان را بنویسید