عنوان مجموعه اشعار : از گذشتهها
شاعر : حسین چمن سرا
عنوان شعر اول : .
میزنی به قلبِ باد و بوران – چشمهای من، نگاهبانَت…
عاشقانهیی سیاه و سرد است، اهتزازِ خیسِ گیسوانت
پیشِ چشمهای اشکرنگم میروی به سوی برنگشتن
ناتوانترم از آن که باشم سدِّ روحِ تا ابد روانت
یادِ آن شبِ بهار، روشن! -دیدمت برای اوّلینبار
موجِ ناز، بسته بود مویت بوسه میچکید از دهانت
آه… آن شبِ بهار… آری، آخ.. چه شبی، عجبْ بهاری
آن بهارِ گرمِ بوسههایت ، آن شبِ میانِ بازوانت
رفتهییّ و مانده از تو حالا، عاشقانهی سیاه و سردی
رفتهییّ و مانده از تو تنها، سایهی بلندِ بینشانت
رفتهییّ و انتهای جاده، خیرهگاهِ چشمهای سرخیست
رفتهییّ و چشمهای خیسم، منتظرتَرند هرزمانت…
عنوان شعر دوم : .
آنگونهام که پیشتر از این نزیستم
حالم چنان خوش است، که انگار نیستم
گرمِ طلایهداریِ چل کوه، نشئگی
آتشفشانِ الکلم؛ از صد، دویستم
ای پلک! از اختلاج، نبینم نشستهای!
پرواز بایدم؛ دِ نباید بایستم
میچرخم و هر آن، اثری سبز میکنم
هرلحظه تازه میشوم، اینبار کیستم؟
شاید میان گریه شکفتم به خندهای
شاید میان خنده نشستم گریستم
میرقصم و به سازِ سپس، زخمه میزنم
دیگر به من چه بود و شد و چونوچیستم!
عنوان شعر سوم : .
بگیر گوشهای و باش امیدوارِ رهایی؛ مگر کسی درَت آورد!
به جز امیدْتراشی، در این قفس- به درستی- نمی توان غلطی کرد
چگونه در قفسی جا شدی که اندکی از توست؛ درد، اندکی از توست…
خودت که ساکنی اما به سوی خانهی آخر به دوش میکِشدت درد
به اسم نقدِ مخالف، به نام مرگِ مولف، از انتزاع خودت هم،
از انزوای خودت هم، نوشتههای خودت هم، به جبرِ جمع، شدی طرد
حدیثِ حُرّیتِ سرو، مال گوش عوام است؛ ما که در جرَیانیم،
بهار آمد و رفت و تو باز میوه ندادی؛ ستَروَنا که تویی مرد!
همیشهای ابداً…!- یا نه- هرگزی که همیشه…!، تو ای زوال جذامی!
شبی که غرق زمستان…! مزار یخزدهای که…! تو ای سیاه پر از سرد!
دیدگاهتان را بنویسید