عنوان مجموعه اشعار : ۱۲۳
شاعر : کاوه احمدی
عنوان شعر اول : ۱
گفتهبودم دیدمت، شعری نثارت میکنم
چشمهای شاعرت قافیهام قاپ زد
آن سلامت ، یک غزل در هیبت یکواژهبود
تازه فهمیدم که دفتر ها پراستازشعر بد
عصر بود و پارک بود و دیدن تو پای سرو
در نگاهم هرچه جز تو لحظهای بیرنگ شد
لحظه هایم ایست قلبی کرده بودند آهکه
هر دقیقهثانیه، … اصلا زمان از سنگ شد
بیگمان بوم تنت ماهاست و دستان خدا
بهترین نقش جهان را روی بومت ریختهاست
رنگ های این اثر ترکیبی از رنگین کمان،
یک به یک هر رنگ را با بوی رز آمیختهاست
قامتت کوتاهواین لطف خداوند مناست
ریز و کوتاه آفریده تا در این دل جا شوی
گیسوانت راحریری ساخت تا مجنون شوم
آه آخر میشود لطفا کمی لیلا شوی؟
ظاهرم را بی تفاوت بودنم پوشانده است
بر لبم غوغایی از لبخندهای زوریاست
برخلاف چهرهام اما نمیدانی کهدر
هرکجایاینبدنیکچارشنبهسوریاست
داشتی میرفتی محو قدمهایت شدم
یک نخ از قلبم ولی به رفتن تو گیر کرد
نرم نرمک قلب من با رفتنت نخکش شدو،
آن قدم هایت تمامِ(بودنم) را زیر کرد
عنوان شعر دوم : ۲
سرموهای توبا باد گلاویزشدم
هرکسیباتوچپافتادگلاویزشدم
نکند آینه تا دید تورا هیز شود
جایمن آینهازعکستولبریزشود
نکند نمبزند چشمتو مواج شود
ساحلِ امن دوتا چشمتو تاراج شود
سر خندیدنتآنقدر درآمد پدرم
کهاگرتر بشود چشم تو من درخطرم
نکند غم گره کور به قلبت بزند
دوسهتا وصلهی ناجور بهقلبت بزند
شهر افسرده فقط تشنهیخندیدنماست
کوچههایشهمگیمنتظر دیدن ماست
پاشو باهم برویم دل به خیابان بزنیم
پرسهدر کوچهوپسکوچهیتهرانبزنیم
تِتِ تک گوش بده نمنم باران زدهاست
آسمان بوسهینابیبه خیابان زدهاست
حکمتی هست در این نمنم باران گلم
فکرکن فکر به زیر و بم باران گلم
کهخدا خواسته آغوشتورا وا بکند
و تورا در دل آغوش خودم جا بکند
کهخدا خواسته امروز تورا بوس کنم
دشمنان را همگی عاصیُ مایوس کنم
باوجودتو مناظر عجب عالی هستند
تو گلی باقی گلها گل قالی هستند
آسمان را تو به این کنج قفس آوردی
تو برای من بی جان نفس آوردی
عنوان شعر سوم : ۳
با اینکههوای شهرمان جوشاناست
با اینکه دقایقم عطش باراناست
عشقتو شبیه جرعهای لیموناد
درآتش ظهر های تابستان است
دیدگاهتان را بنویسید