عنوان مجموعه اشعار : از ابرهای خیس
شاعر : صدیقه کشتکار شهرستانی
عنوان شعر اول : انقلابیون غزل
بادی وزید و پرده به رقص آمد
آهسته و دهان به دهان رفتیم
دنیا دچار پچ پچ مردم شد
چون دود توی چشم جهان رفتیم
بین من و تو حال عجیبی بود
کم کم نگاه شهر به ما زل زد
گاهی جدا شدیم و ولی در وصل
تا مرزهای شک و گمان رفتیم
یک روز بی خیال همه در شهر
با هم قدم زدیم و نترسیدیم
گاهی قرار ما دو به ترفندی
میخانه بود و دل نگران رفتیم
از شعر دفتر من و تو پر شد
از حرف های بی سر و ته خالی
ما در مسیر عشق چنین بودیم…
چون رودخانه ای که روان رفتیم
چون رودخانه ای که روان رفتیم
همچون نسیم مست و وزان رفتیم
اسپند روی آتش دل بودیم
دانسته سمت این هیجان رفتیم
گاهی دچار واهمه ای سمی
گاهی به غیر عشق نمی دیدیم
ما انقلابیون غزل بودیم
گاهی به حیله در خفقان رفتیم
گاهی میان ما دو هوا پس بود
گاهی به لرزه ای غم ما می ریخت
پسلرزههای زلزله ما بودیم
تا مرزهای هول و تکان رفتیم
هی پله پله پله به هم نزدیک
هی خنده خنده خنده به هم عاشق
یک روح در هوای دوتا پیکر
جوزا شدیم و تا سرطان رفتیم!
اما شبی هوا زد و ابری شد
باران گرفت و خاطره ها را شست
آهسته، بی ملاحظه ما از هم
خالی شدیم و بی ضربان رفتیم
شب از شکاف سقف فرود آمد
هی چکه چکه چکه سرم می ریخت
کابوس رخنه کرد به خوابم چون
دیدم شبانه با چمدان رفتی…!!
#صدیقه_کشتکار
عنوان شعر دوم : سقوط
به دستم داده دستش را چرا گردن نمی گیرد
گناهش هستم اما او مرا گردن نمی گیرد
شبیه کشتی طوفان زده در قعر دریایم
که مرگ عرشه ام را ناخدا گردن نمی گیرد
شبیه خانه ای اعیانی ام در فقر و بدبختی
که من را کدخدای روستا گردن نمی گیرد
من از چشم خدا افتاده ام، بدجور تنهایم
که غمهای مرا حتی دعا گردن نمی گیرد
چنان درمانده ام که از نگاه خلق افتادم
ضمانت نامه ام را آشنا گردن نمی گیرد
تو دینم بودی اما من نمی دانستم این را که
خطای قوم خود را پیشوا گردن نمی گیرد
به من گفتی که عاشق نیستی، اما ندانستی
که من را افترای ناروا گردن نمی گیرد
نشد لب وا کنی با خنده ای و موطنم باشی
مرا آغوشت این جغرافیا گردن نمی گیرد
نمی دانستم این را زندگی منشوری از درد است
که پای لنگ حالم را عصا گردن نمی گیرد
#صدیقه_کشتکار
عنوان شعر سوم : راهی جز او
وابسته اش شده دلم از نوع دیگری
آری به عشق مایلم از نوع دیگری
باور نکن که زندگی ام امن و راحت است
سرخ است چون شمایلم از نوع دیگری
دریای بی تلاطمم و رد پای او
مانده است روی ساحلم از نوع دیگری
آخر نگاه ساده ی بی عشق…تا کجا
لطفش نبود شاملم از نوع دیگری
می خواستم که جان بستاند ز من، نشد
زیرا شده است قاتلم از نوع دیگری
من قسمتش نبوده ام و نیستم، چرا
شد دستسازه ی گلم از نوع دیگری
دنیا اگرچه طبق مرادم نشد،به او
حسی مدام قائلم،… از نوع دیگری
****
من بنده ی دلم، مگذار عقل سرکشم
راهی جز او مقابلم،…. از نوع دیگری
#صدیقه_کشتکار.
دیدگاهتان را بنویسید