ایستاده برسر چندراهی

عنوان مجموعه اشعار : نگارینه
شاعر : وحید بازرگان

عنوان شعر اول : بهانهٔ ماندن
غم دید چو من بال و پرش نیست، نرفت
فکر دوری من و ما به سرش نیست، نرفت

همچو تیری که به زه چله کمانی ابروست
ناگهان دید زهی پشت سرش نیست، نرفت

دل من عقربهٔ حالِ سکون است امشب
از سر آن که کسی دور و برش نیست، نرفت

چشم از آن جا که شده جادّهٔ بی‌سر و ته
فهمید کسی همقدم رهگذرش نیست، نرفت

چشمهٔ چشم من از دیدن غم جاری نیست
زیرا که به روی گونه‌هایم اثرش نیست، نرفت

عنوان شعر دوم : چرک
چرک از قرنیهٔ چشم من است
یا از شیشهٔ عینکم
شاید هم پنجره
یا کل‌ جهان بیرون از اینها خوب نمی‌دانم.

تلخی در ذهنم بود
یا در کلماتم
شاید هم جوهر خودکار باعث تلخی ست
سینهٔ کاغذ چطور؟
لحن خواندن تو را یادم رفت…

من چشم‌هایم را شستم
جور دیگر هم دیدم
اما دنیا همان قدر که
شیشهٔ عینکم چرک بودنش را نشان می‌داد
تلخ بود…

عنوان شعر سوم : تعلق
تا وقتی که خون دلم خشک نشده می‌نویسم
فایده‌اش مهم نیست
مگر منِ جرعه فایده‌ای داشته‌ام
که از قلم پروردگار چکیده‌ام روی بند بند این زمین خاکی؟
روزی که چکیدم در هوا معلق بودم
میان تلألؤِ نگاه نویسنده‌ام به ماه
زیستم به آه چشمم فریاد می‌زد بکاء
آه در بساط ریخته‌ام
دستفروشی هم می‌کنم، دست‌هایم مال شما
یک دست که هیچ دو دست ما از بچگی صدا نداشت
تعلق کافیست باید به زمین بخورم
چند روزی که در صفحهٔ خاک روان شده‌ام
بگذار آسوده بگذرم
می‌دانم رخنه‌ خواهم کرد روزی در هلهلهٔ خواب
اما آن صبحگاه کوتاه که چکه شبنمی بودم
حکاک طبیعت در خاطر آن کویر تنها برهوت
حکّم کرد و تنم دیگر وسعت کشش روح را نداشت
پس خاطرم را رها و به سوی رهایی پروانه شدم…

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *