جهان استخدام

عنوان مجموعه اشعار : از حالِ من اصلا خبر داری؟
شاعر : رقیه ساجدی

عنوان شعر اول : بغض پاییزی
۱_بازرفتی مانده ام چشم انتظار این روزها
دردلم دیگر نمی بینم قرار این روزها 

چشم های خسته ام را بغض پاییزی گرفت
گر چه باریده ست چون, ابر بهار این روزها

هرطرف رو می کنم می بینمت  یعنی که دل
باخودش حتا نمی آید کنار این روزها

بی تو هر جایی که باشم حاصلش دل تنگی ا ست

جز توأم بامردم دنیا چه کار این روزها

دیگراز دشمن چرا باید بنالم بی سبب
می خورم از دوست زخم  بی شمار این روزها

از گل لبخند بیش اززخم میترسم نپرس
پشت هر لبخند خوابیده ست خار این روزها

هیچ کس دیوانگی های مرا باور نکرد
می دود دنبال صیادش, شکار این روزها

#رقیه_ساجدی

عنوان شعر دوم : دردِ دلتنگی
۲_مانده ست روی سینه ام گرد و غباری که
از بی تو بودن هاست این حال نزاری که…

هی بغض کردم گریه کردم در خودم مردم
هر لحظه بی تو آه با چشمان تاری که

از عمر خود چیزی نفهمیدم بدون تو
من خسته ام از باختن در این قماری که

دارد مرا حل می کند در گودی گرداب
این حجم بی تو بودنم با انتظاری که

نه پای رفتن دارم و نه میل ماندن هم
بی تو ندارم ذره ای من اختیاری که

کوهی درونم ریخته ست از دردِ دلتنگی
از حال من اصلا خبر داری ؟ نداری که

دلخسته ام از کار دنیا دل پرم ای عشق
آری شکایت دارم  از این روزگاری که

من منتظر هستم که شاید باز برگردی
پایان بگیرد زندگیِ گریه داری که …

#رقیه_ساجدی

عنوان شعر سوم : کامِ دلم
۳_‍ باز اگر غربت نمی آمد سفر لازم نبود
یا برای دیدنت یک چشم تر لازم نبود

دردها را دسته دسته چیده ام درسینه ام
گرچه میدانم از این هم بیشتر لازم نبود

شعله ی چشمانِ داغت  آتشم زد سالها ست
شعله با خود داشتم دیگر شرر لازم نبود

کاش می گفتی به من یک روز پیدا می شوی
اینهمه دلواپسی شب تا سحر لازم نبود

بی تو هر شب زندگی کام دلم را تلخ کرد
قهوه ات راخورده ام دیگر شکر لازم نبود

من نهال کوچکی بودم که خشکم کرده ای
پیش چشمان تو افتادم تبر لازم نبود

#رقیه_ساجدی

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *