ظرفیت قوالب

عنوان مجموعه اشعار : سه شعر تازه
عنوان شعر اول : شهید برگردم
چگونه پیش شما رو سفید برگردم؟
دمی که نوبت رفتن رسید برگردم ؟
برای آنکه نماند اسیر دشمن ،دوست
به جنگ دشمن پست و پلید برگردم
همیشه آرزویم از خدا همین بوده است
دعا کنید برایم ، شهید برگردم
وصال فیض عظیم است مباد بعدازاین
زفیض رحمت حق ناامیدبرگردم
میان پرچم سبز و سفید و سرخ وطن
کفن کنید تنم را رشید برگردم
دعا نموده برایم کسی کنارحرم
به ختم عاشَ سعیداً سعید برگردم

عنوان شعر دوم : سربازسالک
چهل سالست زیر سایه ای پربار بالیده
جهاد و هجرت و اخلاص در او هربار بالیده
سلوک سبز و نامیرای سربازی که در میدان
نه در خلوت ،نه درخلسه ،که در پیکار بالیده
شریعت را نه‌ در سجاده حتی سنگر اجرا کرد
وصال شاهد و مشهود با ایثار بالیده
یم مینویی اشتر به دوران معاصر بود
و در خم خانه ی مولا به حکم یار بالیده
ولایت روحِ حاکم برسلوک و سیر رحمانیست
که رزق سلک‌ ازاین پیوند و استمرار بالیده
غذای روح انسان انس با معبودِ محبوب است
نموده هرکه را دیدار بر دیدار بالیده
میان کوههاو دشتها پیوسته دنبال شهادت بود
کسی که بی قرار وصل با دلدار بالیده
مکرر عشق می ورزید بر یاران و میدانست
که عشق ابراز میخواهد در تکرار بالیده
محبت شرط پیوستن به اقیانوس سبحانیست
غریق معرفت چون در ، لوء‌لوء وار ، بالیده
کسی که جان خود را می سپارد دست درد آسان
به استغنا رسیده بیش ازان مقدار بالیده
شهادت شرط دارد ،شرط آن هم دلبریدن هاست
شهید راه توحید از تهی سرشار بالیده
به حیرت می رسد آنگاه و حتی بی خبر از خویش
میان سینه ی او مخزن الاسرار بالیده
وجود ناب حق دید و فقیر این دعــا یعنی :
شهادت بود و تا پایان به این اصرار بالیده
سحر” آغاز “راه سیر” سبز سالک پاکی است
که مست از باده شبگیر آن ، افطار بالیده
به شرح گفته ی «مَن کان لِلّه ، کانَ اللهُ لَه»
از «انگشت اشارت ماه نو» بسیار بالیده
فرشته بال خود را زیر پایش پهن کرد آنگاه
به عطر منتشراز پیکر سردار بالیده
علمدار! این علم را دست ما بسپاروبعدازاین
بخواب آسوده، از تو شد جهان بیدار ، بالیده

عنوان شعر سوم : چشمانت
چنان غرقم کنی با یک نظر در کام چشمانت
که می ترسم بیفتم عاقبت از بام چشمانت

جهان از دومین جنگ جهانی جان به در برده
امان از داعش پشت عراق و شام چشمانت

تو گاهی شاعرم میخوانی و البته میدانی
روان گردد اگر هم ، هست از الهام چشمانت

سکوتت مرز ویرانی است وقتی دلخوری از من
چه ساده میتوانم مرد از سرسام چشمانت

از آن روزی که افتاده نگاهم در نگاه تو.
شده بایک نگاه مهربانت خام چشمانت.

تلاطم کرده ای در دل توبا طوفان لبخندت
و من آهسته گشتم غرق در آرام چشمانت

نگاهت تشنه تر می‌کرد لب های چروکم را
ننوشاندی مرا یک جرعه هم از جام چشمانت

نگاهی کردی و رفتی ولی من از همان اول.
ندانستم که صیدم کرده ای با دام چشمانت

دلم کاشانه ی مهرتو شد عمری به امیدی
ولی ویران شده از فتنه ی برجام چشمانت

بیا تسخیر کن قلب مرا با هر نگاهت تا
شود آهوی بی تاب وجودم رام چشمانت

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *