فریب طبع روان

عنوان مجموعه اشعار : زلال
شاعر : محمدرضا ناظم زاده

عنوان شعر اول : 1
شاه بیت غزل خلق خداوند تویی
وسط قلب پر از ولوله ام بند تویی

چه کنم با تو و شیرینی مطلوب لبت
تلخ چون زهر شدم از غم تو قند تویی

ناز لبخند تو فریاد امید است بخند
مثل ساعت پایانی اسفند تویی

پیش تر قلب من از عشق تکان هایی خورد
لیک آن کس که ز جا قلب مرا کَند تویی

گاه در آینه کز خویش خبر می گیرم
چشم ، ابرو ، لب بسته همه گویند تویی

به شکار تو نشستم لیک دیدم انگار
ناب صیاد پر از حیله و ترفند تویی

و چنین گشت که ما صید تو گشتیم و دگر
همه گفتند علاج عاشق در بند تویی

عنوان شعر دوم : 2
محتاج آن شبم که در خلوتم نشینی
تنها به یک اشاره اشک مرا بببنی

از سوختن بگویم از ساختن بگویی
هر تکه از دلم را در جای خود بچینی

خو کرده ام به باران ، ناگه به دل بتابی
رنگین کمان امید در غم بیافرینی

بیرون ز هر چه غوغا فارغ ز هر چه دنیا
آرام و بی تکلف بر تکه از زمینی

تنها مرا ببینی تنها تو را ببینم
تنها تو را ببینم تنها مرا ببینی

یک آرزوی دیگر در سینه دفن کردم
تا زنده ام همینم تا زنده ام همینی

غمگین ترین سکوت این شهر بی سکوتم
زیبا ترین محال این بوم و سرزمینی

پیدا ترین نهانم ، پنهان ترین عیانی
محکم ترین یقینم ای عشق بهترینی

عنوان شعر سوم : 3
ناگهان آمدی و رفتم از این خویش دگر
به چه حالی شده ام؟ حال مرا خویش نگر

رمقش نیست که حتی به تو تردید کنم
دل من خورد به نام تو دگر مفت ببر

همه گویند سرانجام تو در عشق چه شد؟
به درک هر چه که شد فکر بجز عشق بدر

تبر آمد که ز بن قطع کند سروی را
سرو اما به دلش عشق که افتاد؟ تبر

تو تبر بودی و من سرو تو سنگ و من آب
قطره ی آب کند روزی در این سنگ اثر؟

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *