هیچ وقت دیر نیست …

عنوان مجموعه اشعار : با کاروان شعر
شاعر : علیرضا حکیم

عنوان شعر اول : جهان من
جهان من
لب خندان و شوخ و شنگ می‌خواهم
جهانی ساکت و بی‌جنگ می‌خواهم

جهانی که در آن نا‌مهربانی نیست
ولی با آسمان هم‌سنگ می‌خواهم

دلی سرشار از شادی و بی‌کینه
به‌دور از حیله و نیرنگ می‌خواهم

شعار مرگ گفتن را نمی‌خواهم
شعار نیک و بافرهنگ می‌خواهم

جهانی بی ارازل ، پاک و روحانی ؛
برای اهل خود دلتنگ می‌خواهم

من از بی‌‌انضباطی خسته‌ام خسته
جهان را خالی از الدنگ می‌خواهم

من از برنو نمی‌خواهم بمیراند
دهانش با گُل و خوشرنگ می‌خواهم

جهانِ کُشت و کُشتاری ، چه دلگیر است !
پس او را عاری از این ننگ می‌خواهم

علیرضا حکیم

عنوان شعر دوم : گرم تبانی
گرم تبانی 
تا مو پریشان می‌کنی جنگ جهانی می‌شود
صلح از نفس می افتد و موی تو بانی می‌شود

وقتی که گیسو می‌دهی در دست باد هرزه‌گرد
با باد هرزه موی تو گرم تبانی می‌شود

کارون دل موجی شود در پیچش گیسوی تو
منبر در آتش سوزد و کفتر پرانی می‌شود

هر کس که دارد معرفت از دشمنی دوری کند
در عالم صلح و صفا او کهکشانی می شود

لجبازی و حرص و ریا ، با آدمی دمساز نیست
آنکس که جوید صلح را ، گنج نهانی می شود
علیرضا حکیم

عنوان شعر سوم : .
.

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *