و کلمه خدا بود

عنوان مجموعه اشعار : غزلیات
شاعر : محمود علیمحمدی

عنوان شعر اول : غربت
داغِ غـربت در وطـن دارم، ز بَس بیگـانه ام
آخر ای یارانِ مُشفِق، من هم از این خانه ام

هـرچـه خواهی آشنا دارم، ولی از بختِ بد
از محـبت ای دریغـا، شـد تُهـی پیمـانه ام

مـی زنـم هر در، نمـی یـابـم رفیقی بی ریا
یـار و همدم، کیمیا باشد در این کاشانه ام

تا به کی باید بسوزم از فِراقش همچو شمع
من سـراپـا آتشـم تــا آیـد آن پــروانـه ام

جمعِ خویشان هم گرفتارند و از ما بی خبر
من کـه بـاشم تـا کسی آبی دهد یا دانه ام

بی هدف هرسو رَوانَم، تا چه پیش آید ز رَه
عاقبـت سـامـان نـگیـرد این دلِ دُردانه ام

حال و روزم را نگر، در اِنزوایم روز و شب
کلبه ای دارم، ولی خالیست این ویرانه ام

تـا به کی باید کُنَم سَر، روزگارم را چنین
من که حیران مانده ام، گوئی دِگر دیوانه ام

این دلِ تنها چه می جوید مگر، جز مونسی
پس چـرا قـربـانی رفتـارِ بـی رحـمـانـه ام

دردِ عُـزلت بـی دوا بـاشد، مَنـال آوا دگـر
بارالهـا کن مَدد، عاجـز در این غمخـانه ام

عنوان شعر دوم : یار
زندگی بی یار و یاور، ای رفیقان مشکل است
می دهد دل بر نِگاری، هرکَسی صاحبدل است

بـخت اگر یـاری دهـد، یـابَـد غـریبـی آشنا
عاقبت آرام و ایمن، زورَقَش در ساحـل است

وای از آن دلـدادۀ مِسـکین کـه از اقبـالِ بَد
دلبرش زیبـا، ولیکن دلـربـائی قـابـل است

با چنین یاری شَوَد عمرش تَبَه، روزش سیــاه
درجهنّم می بَرَد سَر، گرچه یارَش خوشگل است

گیـرم او، هـم دلـربـا، هـم بـا وفا باشـد به تو
هرچه می خواهی بِزَن فریاد، پایت در گِل است

روز و شــب بـایـد بِــگَـردی گِرد او، پروانه وار
عاقبت هم گَشتنت بر گِردِ او بی حــاصل است

ازپـری رویــان این عــالم حــذر کن ای رفیق
در نبــردی نــابـرابـر، صـلـح، کـارِ عاقل است

از چــه مـی گوئی سـخن آوا مگر غافل شدی
هـرچـه در دنیـا بـلا بـاشد رَه آوردِ دل است

عنوان شعر سوم : رانده
از خلدِ بَرین رانده شده، رویِ زمینم
تاوان دهِ جَدّم شده ام، وَه چه حَزینم

در رویِ زمین هم به فغانم ز تو انسان
یک روز نشد بـی غـم و ماتم بِنِشینَم

بر خاک فکندی تو برادر، به چه جُرمی
قابیـل، زَدی داغِ عـزیـزی بـه جَبینم

بنیـاد نهـادی تـو جنـایت، ز چه روئی
شرمنده از این کارِ تو، مَحزون و غَمینم

اینـک بِنِـگر حاصلِ آن بِدعَت و بیداد
جـُز جَنگ، در این عالـمِ آشفتـه نبیم

از عـاقبتم بیـم بـه دل دارم و وحشت
آن اشرف مخلوق که گفتی تو، هَمینم

آوایِ مـرا گـر که شنیـدی، مددی کن
من طـالب و خواهـانِ جهانی بِه از اینم

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *