۲۴ ساعت در سقز؛ خاکسپاری ژینا و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»

خاکسپاری ژینا و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، روایت دیاکو علوی معلم سقزی و الهه محمدی خبرنگار هم‌میهن

مهسا (ژینا) امینی، روز جمعه ۲۵ شهریور در بیمارستان کسری در تهران جان باخت.

دختر ۲۲ ساله اهل سقز مهمان خاله‌اش در تهران ، ساعاتی بعد از باز از سوی مأموران گشت ارشاد، بدون علائم حیاتی بیمارستان منتقل و پس از چند روز، روز جمعه درگذشت.

از همان لحظه، اعتراض‌هایی جلوی بیمارستان کسری ویژه از سوی زنان شکل گرفت نیروهای انتظامی و امنیتی بسیاری از زنان را باز ند.

روز بعد ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۱، سقز مرکز ایران ه . چشم‌ها خاکسپاری دختری دوخته مرگ او احساسات بسیاری از مردم ایران را برانگیخت.

در سقز پدر و مادر و خانواده نزدیک مهسا، نگران مراسم خاکسپاری او ند؛ نگرانی از خود مراسم ن، از تحویل ندادن جنازه . پیکر مهسا هنوز در دست مقام‌های امنیتی .

***

روز ۲۶ شهریور سر آغاز فصلی مهم در تاریخ ایران .

جمعیتی بزرگ در سکوت وارد آرمستان آیچی ند، زنانی روسری از سر برند، جمعی برای نخستین بار شعار «زن، زندگی، آزادی» سر دادند، برخی بعد از خاکسپاری سوی فرمانداری سقز حرکت ند، و نیروهای امنیتی هم شلیک سوی مردم و جوانان را شروع ند.

اولین مجروحان گلوله چشم‌ها و دیگر اعضای بدن‌شان اصابت ، در شهر ند.

سقز سر آغاز جنبشی نام «زن، زندگی، آزادی» ه .

روایت دیاکو علوی

من دیاکو علوی هستم. توی سقز معلم م. شاهد روز خاکسپاری ژینا و همینطور شاهد تیراندازی نیروهای نظامی مردم م.
خانواده‌ی ژینا، خانواده‌ی شناخته‌ه‌ای در سقز هستند. البته سقز ‌طور کلی شهر کوچکی ، یعنی همه، همدیگر را می‌شناسند. یک شهر جمعیت‌اش با حاشیه‌‌ و با روستاهای دوروبرش سرجمع ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر و سخت نیست پیدا ن خانواده‌ها و اگر اتفاقی هم بیفتد همه خبردار می‌شوند.
وقتی خبر آمد چنین اتفاقی برای ژینا افتاده، همه‌ی فضای شهر متلهب . ژینا تازه یک بوتیکی زده توی پاساژ آدمی در سقز، و همه نگرانش ند. در عین حال خانواده‌ی مادری ژینا، خانواده‌ی خیلی شناخته‌ه‌ای هستند. پدرش همین‌طور کارمند بازنشسته تأمین اجتماعی . اما هر حال جایگاه و شأن و منزلت خاصی توی جامعه و می‌شناختنش.
تماس و تلفن از تهران زیاد برای بچه‌مون دعا . ولی هیچ‌کدوم فکر نمی‌یم… اصلاً تصور اولیه‌مان ن قرار یک چنین اتفاقی بیفتد. اما در نهایت افتاد.

دیاکو علوی هم‌اکنون در فرانسه اقامت می‌گوید: شب قبل از خاکسپاری، خانواده و اطرافیان تصمیم ه ند در همه راه های ورودی شهر سقز مستقر شوند تا وقتی پیکر مهسا شهر می‌رسد کنترل آن دست خودشان با نه نیروهای امنیتی.

روایت دیاکو علوی

خیلی نگران ند مبادا بخواهند توی شرایط خاصی جنازه را خاک بسپارند بدون مثلا مردم حضور ه باشند. روز جمعه یک تعدادی از اعضای خانواده‌شان را فرمانداری سقز خوند. رئیس اداره‌ی اطلاعات انجا ه – من خودم انجا نم اما با افرادی تو جلسه ند صحبت م – فشار خیلی زیادی برای مراسمی نباید برگزار بشود. باید همه چیز آرام با. شلوغش ن…
یک فراخوانی هم خانواده دادند و در شهر خیلی زیاد پخش خاکسپاری ساعت ۱۰:۳۰-۱۰ صبح در قبرستون آیچی انجام می‌شود. یه قبرستونی اول جاده‌ی بانه . در عین حال نگرانی خیلی زیاد هر حال ها اجازه نخواهند داد. چون تقریبا تمام فضای شهر ملتهب . مثل انبار باروت . مردم خیلی خیلی ناراحت و خشمگین ند. همه منتظر ند ببینند چه اتفاقی خواهد افتاد. چطور ممکن یک بچه‌ای رفته مثلا تهران سفر دیگر برنمی‌گرده…
یادمه شب قبل از خاکسپاری، چند تا گروه تقسیم وظیفه ه ند توی چند جای شهر، توی ورودی‌های شهر بایستند. یک گروه توی ورودی از سمت بوکان اگر احیانا ژینا رو با هواپیما از تبریز یا ارومیه می‌آوردند – در نهایت از همانجا هم آوردند – انجا مراقب باشند آمبولانس رو بگیرند و پشت سرش بیاند. یک عده توی پلیس‌راه سنندج ایستاده ند اگر احیانا با اتوبوس، یا سواری از آن سمت بیارند. و یک عده‌ای هم از ساعت ۶-۵:۳۰ صبح در قبرستان منتظر ند اگر احیانا هر طریقی امد انجا حواسشون با.

هوا هنوز تاریک پیکر مهسا در آمبولانسی آرامستان آیچی سقز ه، با روشن‌تر ن هوا جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شود راه‌های منتهی آرامستان با انبوه جمعیتی مواجه ه تاکنون خود ندیده .

روایت دیاکو علوی

جمعیت خیلی خیلی زیادی آمده . خاطرم هست فضای خیلی سنگینی . هزاران هزار نفر آدم. چیزی خیلی زیاد فضا را عجیب می‌، سکوت خیلی زیادی . همه خیلی ساکت ند. هر حال گروهی از زن‌ها فریاد می‌زدند، گریه می‌ند. پدر ژینا خیلی فشار روش هر چه سریع‌تر [پیکر] را خاک بسپارند، اما خانواده تأکید می‌ند هر حال ما مردم گفتیم ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ و باید تا آن موقع صبر کنیم.

الهه محمدی خبرنگار روزنامه «هم‌میهن» روز را در گزارشی توصیف خاطر آن از همان زمان باز و زندانی ه .

گزارش الهه محمدی

از ساعت ۷ صبح، زیر کوه‏‌های زرد، پای شت محمدی، آنجا ها آن می‌‏گویند «آیچی»، دسته‌دسته آدم‌ها، مردان با «کَوا و پنتول» و زنان با «سورانی دَر و سقزّی»، آمده ند زیر تیغ آفتاب، «زندگی» را بدهند خاک؛ زیر خاک. همان‌جا مژگان خانم، مادر مهسا (ژینا) امینی، ساعت ۱۰ صبح جنازه ژینا را آوردند، دست‌هایش را بالا برد، رو آسمانِ صافِ سقز، و می‌‏گفت تو کجا و زیر خاک کجا؟
مژگان افتخاری و امجد امینی، کنار گودال، روی تل خاک نشسته و فریاد می‌‏زدند. امجد نیمه‌هوشیار او را درمانگاه بردند. او طاقت مرگ ژینا را ن «دخترم خود زندگی ، مرگ او نمی‌‏آید خانم».
و مژگان دست‏‌ها را می‌‏برد زیر خاک، می‌‏پاشید بالا و می‌‏گفت: «ژینا بلند شو، ببین مردم برای تو آمده‌اند. تو تک‌دختر من ی، دختر من نمی‌‏ت، تو چرا تی؟ گل پرپر ما رفت… ژینا فدایت شوم. ما کنار تختت نفس نفست می‌‏دادیم، تو الان جا چه می‌‏کنی؟

روایت دیاکو علوی

کاک امجد امینی [پدر ژینا] حالش بد . او را با آمبولانس بیمارستان بردند… و [بعد از مدتی] دوباره او را برگرداندند؛ در نهایت همه چیز طول کشید…
دم مسجد و غسال‌خونه ماشین ایستاده جمعیت خیلی زیاد و همه ساکت ند. یعنی شما صدای نفس‌کشیدن هم ‌ندرت سختی می‌توانستید بشنوید. فضا یک فضای خیلی عجیبی . شما فکر هزاران نفر توی یک جایی ایستادند اما هیچ‌کس حرف نمی‌زند. آن هم توی فضای آزاد.
یک دفعه وسط جمعیت کاک عثمان اسماعیلی فعال کارگری‌ در سقز ، شروع فریاد زدن، گفت: می‌تونست بچه‌ی من باشه. می‌تونست دختر من باشه. می‌تونست خواهر من باشه. می‌تونست کس و کار شما باشه. می‌تونست اعضای خانواده ما باشه. می‌تونست اتفاق برای هر کسی بیفته.
و صدا و فریاد کاک‌ عثمان را من هیچ‌وقت یادم نمیره در بین آن جمعیت؛ ناگهان انگار جمعیت خودش بیاد، ناگهان شروع ن شعار «شهید نمیره، شهید نمیره» یعنی شهید نمی‌میره شهید نمی‌میره و بعدش هم مستقیم رفتن سر اصل مطلب: مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر خامنه‌ای گفتن و مرگ بر دیکتاتور گفتن و…
توی همان گیرودار بالای مسجد ۳-۴ نفر ایستاده ند، معلوم نیروهای لباس‌شخصی هستند با دوربین و موبایل و شروع ند، فیلم گرفتن. عملاً مردم را حساس ، یعنی انگار تحریک‌شان ببین شما هر کاری می‌کنی من دارم فیلم تو می‌گیرم! و معنی واقعی کلمه چند نفر شانس آوردند ‌خاطر مردم رفتن سمت پشت‌بام، اون ۳-۴ نفر فرار ند، آمدند پایین. مردم هم گرفتندشان، ولی واقعاً اگر آن بالا می‌گرفتندشان خیلی اتفاق‌های دیگری ممکن ، بیفتد.
هرحال آمدند پایین مردم گوشی‌ها و دوربین‌هاشون را گرفتند و شکستند. با وساطت آدم‌های دیگری آنجا ند ول‌شان ند وگرنه مردم خیلی زیاد عصبانی ند…
شعارها ادامه . شعار مرگ بر دیکتاتور ف شعار ی . سرود خواندن شروع . «شهید نمیره همون شهید نمی‌میره»، خیلی زیاد تکرار می‌. «دایه مه‌گری بو روله‌ت ئیمه ئه‌ستینین توله‌ت /مادر برای عزیزت برای فرزندت گریه نکن ما انتقام تو رو خواهیم گرفت»، و شعارهای دیگر، و در بین شعار «ژن، ژیان، ئازادی / زن، زندگی، آزادی» هم شروع .

هنگامی می‌خواهند مهسا (ژینا) امینی را خاک بسپارند، برخی از مردم با اجرای مراسم مذهبی مخالفت می‌کنند. دیاکو علوی شاهد مراسم ه می‌گوید مردم با اجرای مراسم تلقین و نماز خواندن موافق نند.

روایت دیاکو علوی

رفتند سمت قسمتی ژینا را خاک بسپارند… روحانی وقتی خو «تلقین» را بخواند مردم یک دفعه دوباره شروع ند شعار دادن «شهید تلقینی ناوی» یعنی شهید تلقین نمی‌خواهد. آن روحانی اسمش ملا سیف‌الله، روحانی مسجد «چهار یار نبی» در سقز هم ، گفت: حرف شما درست ، دختر شهید و شهید هم تلقین نمی‌خواهد.
بعد گفت: ولی بگذارید نمازش را بخوانیم. مردم اجازه نمی‌دادند حتی نماز را هم برایش بخواند؛ می‌گفتند دینی شما دارید در موردش صحبت می‌، نمازی می‌خواهید برایش بخوانید، همان دین و همان نگاهی آن بچه را کشتن داده .
در نهایت نماز را خواندند و نخواندند، شعارها تکرار می‌ و تکرار، پدر ژینا یک بلندگوی کوچکی درآن جمعیت گرفت دستش و گفت: من خواهش می‌کنم آرام باشید. نمی‌خواهیم اتفاقی برای کس دیگری بیفتد. گفتند: نگران نباش، گفت: نه من نگرانم. مردم یک صدا شروع ند شعار دادن «مترسا، مترسا» یعنی نترس، نترس.

مراسم خاکسپاری تمام . بخشی از جمعیت در قبرستان آیچی تصمیم می‌گیرد بسمت فرمانداری شهر سقز حرکت کند آنها هنوز نسبت برخورد گشت ارشاد و جان باختن مهسا ژینا امینی اعتراض و خشم دارند.

حالا بخشی از جمعیت معترض داخل شهر ه و در مقابل فرمانداری سقز رودرروی نیروهای امنیتی صف کشیده‌اند.

روایت دیاکو علوی

در همان گیر و دار گفتند برگردیم سمت داخل شهر و سمت فرمانداری برویم. سمت فرمانداری رفتن همانا یعنی مسیری مثلاً از قبرستان آیچی تا داخل شهر با ماشین ۵-۶ دقیقه‌ ، ولی اون مسیر ۵-۶ دقیقه‌ای را ما یک ساعت، یک‌ ساعت ونیم در راه یم.
خاطر ترافیک و جمعیت زیادی آمده ند، آن مسیر قفل … نزدیک فرمانداری می‌ید یگان ویژه و ماشین آبپاش ایستاده . نیروها همه مسلح ند. مردم عصبانی می‌آمدند جلو…
یکی از نظامی‌ها توی بلندگو گفت متفرق شوید و بروید عقب وگرنه برخورد می‌کنیم. اما فاصله‌ی بروید عقب، برخورد می‌کنیم با شما… تا لحظه‌ای ماشین آبپاش را راه انداختند و شروع ن مردم را خیس ن، شاید دو ثانیه . یعنی شما هار می‌دهی اما اصلاً نمی‌ایستی کسی جواب هارت را بدهد. باز هم عصبانیت مردم بیشتر . تیراندازی‌ها شروع . همه طرف شلیک می‌ند.

در آن لحظه کسی نمی‌دانست تیراندازی‌ها و شلیک ساچمه‌های پلیکی و سربی سمت بدن و حتی سر و صورت معترضان، سر آغاز اعتراضی بزرگ ه .

اولین هدف‌گیری چشمان معترضان جوان در جنبش در همین لحظات در شهر سقز ثبت .

روایت دیاکو علوی

روبروی درمانگاه باران ما یم، ۴ نفر را زده ند، ما شاهد تیر خوردن دونفرشان یم. دو نفر اسم‌شان کیان درخشان و پارسا صحت . پارسا را می‌شناختیم واسطه مادرش خدمتگزار مدرسه‌ای اسم مدرسه طالقانی‌، و خیلی جال ژینا، دانش‌آموز مدرسه طالقانی در سقز. و حالا پسر خدمتگزار همان مدرسه هم در روز خاکسپاری اون تیر خورد؛ کیان درخشان اون هم یک جوان ۱۸-۱۷… ۱۹ ساله شاید! یه آرایشگاه کوچیکی توی خیابان جمهوری سقز، بعدا من شنیدم نچیروان معروفی هم جزو کسانی ه مثل کیان و پارسا در همان تیراندازی اون روز، تیر خورد. شایعه زیاد اصلا کیان و پارسا جانشان را از دست دادند. خوشبختانه طور ن، همه نگران ند، خانواده‌هاشون تحت فشار ند، هیچ اطلاعاتی در مورد هیچ چیزی نمی‌دادند، صحبت نمی‌ند، اما ما چطور فهمیدیم کیان و پارسا خوشبختاته زنده هستند؟ ‌ صداوسیما اومد یک گزارشی تهیه ، ها روی تخت بیمارستان ند و چشم‌های جفتشون بسته ه با وضعیت خیلی نامساعدی می‌گفتند آره ما هر حال در «اغتشاشات» یم و «ما پشیمانیم» و از حرف‌ها…!

ساعاتی بعد مراسم مهسا (ژینا) امینی در مسجد شروع می‌شود.

الهه محمدی در گزارش خود برای روزنامه «هم‌میهن» مراسم را توصیف می‌کند.

گزارش الهه محمدی

ساعت ۳ عصر، موعد بعدی مسجد چهار یار نبی‌سقز . دختردایی ژینا، با اشک‌های سرازیر، کنار مسجد می‏گفت او پروانه ؛ آنها پروانه ما را کشتند: «ژینا مثل خواهرم و مثل هیچ‌کس ن. هیچ‌وقت از خانواده‌‌اش جدا ن، هیچ‌وقت پدر و مادرش حتی با صدای بلند هم با او حرف نمی‏زدند، مظلومیت بچه دل ما را آتش زد. او محبوب کل فامیل . ژینا برای مسافرت و گشت و گذار رفته تهران خانه خاله‌‌اش او را راهی قبرستان ند. لباس ساده‏ای پوشیده او را در مترو باز ند.

و دیاکو علوی، معلم و شاهد مراسم خاکسپاری مهسا (ژینا) امینی در سقز، درباره مراسم مسجد می‌گوید.

روایت دیاکو علوی

درگیری‌ها حدود ساعت ۲ ‌طورها تمام . سمت ما ‌طور رسم ، طور کلی توی سنی‌ها اگر اشتباه نکنم،‌ وقتی کسی فوت می‌شود، دو روز مسجد مراسم دارند. مسجد خیلی شلوغ . نیروهای امنیتی لباس‌شخصی ند اما یگان‌ ویژه، ‌جور چیزها دیگه شما نمی‌دیدید. مسجد خیلی شلوغ جا برای نشستن ن یک دسته اول می‌رفتند تو‌، مثل صف باید می‌ایستادی یک عده بید بیرون، دوباره یک عده دیگر داخل بروند. یادم هست نمده مجلس، زاد رحیمی نمده سقز و بانه آمد. مردم هوش ند، اصلا نذاشتند توی اون فضا بماند و اصلا نذاشتند یه کلمه حرف بزند. آدم‌های زیادی می آمدند مثلا وصل ند فرمانداری‌‌، انداری از سنندج… جاهای مختلف، ولی مردم اجازه نمی‌دادند، بمونند.

گزارش الهه محمدی

پدر ژینا سر. آمده مسجد چهار یار نبی خوشامد بگوید مردمی گفته او تنهایشان نگذاشته ند. می‌گوید: «حالم خیلی بد . صبح هم حالم بد ، همان موقع دخترم را در خاک می‏گذاشتند، بستری م و بعد دوباره برگشتم. بعد از آن خبر دستگیری ژینا را شنیدم، راهی تهران م و او را روی تخت بیمارستان کسری پیدا م. آخرین دیدارمان. او با دخترخاله‌هایش ، آنها را باز نه ند. او را دیر بیمارستان بردند، آنقدر دیر بردند سکته مغزی هم ».

دورتادور مسجد چهار یار نبی در سقز، زنان سیاه‌پوش، رسم عزاداری کُردی، مویه می‏کنند: «ژینا گیانکم، ژینا گیانکم» و دست می‌کشند صورت. زنان همه جمع‌اند، مادر نیامده: «حال و روز ن، تنها دخترش مرده، شاید نیاید»، اما آمد. زن‌‏ها رفتند قبال. صدای شیون مسجد را گرفت: «دختر قشنگم، زیر خاک چکار می‌کنی؟ من بدون تو چه کنم؟» و زنان کُرد، حلقه زدند دورش و سرها روی شانه‌ها، حال دخترِ آرام فامیل، زار می‏‌زدند.

دیاکو علوی، روز دوم با یکی از دوستانش بر سر خاک ژینا بر می‌گردد و آنجا خاله ژینا را می‌بیند گریه می‌کند. ژینا در تهران مهمان خاله و حالا خاله خودش را مقصر می‌دانست، اگر چه گفته دیاکو علوی «همه می‌دانیم او مقصر ن».

حالا در کنار خشم و ناراحتی مردم از رفتار حاکمیت، صدای شلیک‌ها و تیراندازی بسمت مردم معترض سقز شهرهای مختلف ایران هم ه .

روزهای بعد در صف اول معترضان زنانی دیده می‌شوند حجاب از سر بر می‌دارند و آن را در آتش‌هایی در خیابان‌ها برپا ه‌اند، می‌سوزانند. و شعار مرگ بر دیکتاتور سر می‌دهند.

از آن روز «جنبش مهسا» با شعار «زن. زندگی . آزادی» آغاز و جهانی .

منبع

امتیاز به این post
ری اکشن شما چیست ؟
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0
+1
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *